یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

بی شباهت به مسیر دوزخ نیست

بی شباهت به مسیر دوزخ نیست
پرسه در شبهای بی تو
همانقدر تاریک
همانقدر مخوف
و جان من
همان اندازه
مشتعل در آتش

ساغر روحانی فر

"گر زبانم را نمی فهمی ، نگاهم را بفهم"

"گر زبانم را نمی فهمی ، نگاهم را بفهم"
آهِ سرد و اشکِ چشم بی گناهم را بفهم
آسمانِ دیدگانم ای عسل ! بارانی است
با نگاهت لحظه ای حالِ تباهم را بفهم

علی_قیصری

صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازم

صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازم
وانگه همه بت‌ها را در پیش تو بگدازم
صد نقش برانگیزم با روح درآمیزم
چون نقش تو را بینم در آتشش اندازم
تو ساقی خماری یا دشمن هشیاری
یا آنک کنی ویران هر خانه که می سازم
جان ریخته شد بر تو آمیخته شد با تو
چون بوی تو دارد جان جان را هله بنوازم
هر خون که ز من روید با خاک تو می گوید
با مهر تو همرنگم با عشق تو هنبازم
در خانه آب و گل بی‌توست خراب این دل
یا خانه درآ جانا یا خانه بپردازم

مولانا

در زندان کوچک تو

در زندان کوچک تو
سردی دیوارها
به چشمانت
رنگ آسمانی می بخشد


دیری است که عشقی از تو
در من نمانده
در زندان کوچک تو
ما شبیه پروانه ها هستیم
و برای گریز از یکدیگر
به شیشه های پنجره کوبیده می شویم

من برای نجات خویش
گلهای اتاقت را
آب می دهم
عطر آن ها
سردی لب های تو را دارد


واچاگان پاپویان