یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

ﺯﻥ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﺮﺱ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺩﺍﺭﯼ !

ﺯﻥ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﺮﺱ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺩﺍﺭﯼ !
ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﻠﻨﺪ ، ﺍﺯ ﻏﺮﻭﺏ ﻫﺎﯼ ﺧﻠﻮﺕ
... ﻭ ﺍﺯ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﺑﺪﻭﻥ ﻋﺎﺑﺮ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﯽ ........!
ﺍﺯ ﺻﺪﺍﯼ ﻣﻮﺗﻮﺭﺳﯿﮑﻠﺖ ﻫﺎ ﻭ ﺩﻭﭼﺮﺧﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﯽ ﻫﺪﻑ ...
ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪ ﭘﺲ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎ ﻣﯽ ﭼﺮﺧﻨﺪ ، ﻣﯽ ﺗﺮﺳﯽ !
... ﺍﺯ ﺑﻮﻕ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻇﻬﺮﻫﺎﯼ ﮔﺮﻡ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ ...
ﺟﻠﻮﯼ ﭘﺎﻫﺎﯾﺖ ﺗﺮﻣﺰ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ
ﻭ ﺗﻮ ﻓﻘﻂ ﭼﻬﺮﻩ ﯼ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺣﺲ ﻧﻮﻉ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﻣﻮﺝ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ !....

ﺯﻥ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﺮﺱ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺩﺍﺭﯼ ،
ﺑﻪ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺑﯽ ﻋﺪﺍﻟﺘﯽ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﺯﻧﺎﻧﮕﯽ ﻣﺤﮑﻮﻣﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ!
ﻭ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﯾﻦ ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﻘﺼﺮﯼ

زیبا..

زیبا..،
عطر گُل های پامچال روسری اَت
موهای تو را بغل کرده اند
که اینگونه بر روی گُلبرگ های شعر
به رُخ کشیده
طراوت شبنم را؛
و قافیه ها در آن بامداد خُمار
در پس پرچین تکّه اَبرهای خاکستری
نگاهشان بارانی ست
پشت حصار پلک ها
حوالی اشک دردمند باغبان پیر!

مرتضی سنجری

اتفاقی ،

اتفاقی ،
معجزه ی واژه های تو
شد خنده ی شعرهای من!

اینهم شد
نسبتِ عشقِ تو با
ذهنِ من.....


مژگان رشیدی

انقلاب با حرفهای بزرگ شروع نمی شود

انقلاب با حرفهای بزرگ شروع نمی شود
بلکه با کارهای کوچک
مانند خش‌ خش آرام نسیم در باغچه
یا گربه‌ ای که پاورچین پاورچین قدم برمی دارد
مانند رودهای بزرگ
با سرچشمه‌ های کوچک در دل جنگلی

مانند حریقی بزرگ
با همان کبریتی که
سیگاری را روشن می کند

مانند عشق در یک نگاه
و به دل نشستن صدایی که تو را جذب می کند

انقلاب با پرسشی از خود
آغاز می شود
و سپس همان سوال را از دیگری پرسیدن

رمکو کامپرت

ماه نمی‌چکد از شب

ماه نمی‌چکد از شب
تو بتاب
حرف نمی‌بارد از دل
تو بخوان
و تبسم ِشور را
در مستی ِحضورت
بچکان
در خلسه‌ی عشق
نام گویانِ تو
بی سر و جانیم
تو بمان..


نیلوفر_ثانی

عشق را چگونه می شود نوشت

عشق را چگونه می شود نوشت
در گذر این لحظات پرشتاب شبانه
که به غفلت آن سوال بی جواب گذشت
دیگر حتی فرصت دروغ هم برایم باقی نمانده است
وگرنه چشمانم را می بستم و به آوازی گوش میدادم که در آن دلی می خواند
من تو را
او را
کسی را دوست می دارم


حسین پناهی