یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

لذت بردن از تنهایی

[ «خیلی طول کشید تا توانستم از تنهاییم لذت ببرم،
کار خاصی هم نمی‌کنم، مثلا چای می‌خورم یا فیلم می‌بینم
یا به گلدان‌هایم آب می‌دهم. قبلا برای لذت بردن از همه اینها
باید کسی کنارم می‌بود، کسی مرا می‌دید (می‌خندد).
+ چطور این اتفاق افتاد؟!
- بعد از زخم‌های پی در پی.»]

گرسنگی و ابریشم

چگونه از رنجی بگریزیم که نتیجه انتخاب خود ما برابر دیکتاتور است.

وقتی همه چیز در خدمت دیکتاتور معنا دارد حتی آبی که می خوریم و هوایی که نفس می کشیم!


هرتا مولر
گرسنگی و ابریشم

باز چادر زیبای شب

باز چادر زیبای شب
میدرخشد بر تن خسته ی زمین
ماه میرقصد
درکوچه های باران خورده
نغمه ی شیرین دوستت دارم
ازلابلای هزار پنجره میریزد
برروی لبانِ ممنو عه ات
کجای جهانِ پرشتابم ایستاده ای
مرا بنگر
مرا به نامِ دوستت دارم بخوان.


لعیا_قیاثی

محمود دولت آبادی

[ محمود دولت آبادی حال و روزمونو خیلی خوب توضیح میده، میگه:
« علی‌رغمِ این‌ همه مصیبت و مصیبت‌ زدگی،
چه استعدادی برای زندگی و شادمانی داریم. »]

عشقِ تو به جای اینکه رو سفیدم کند

عشقِ تو
به جای اینکه رو سفیدم کند

موسپیدم کرد

شادی چلوچی

یعنی بتواند از آنهایی که رفته‌اند برود..

[ می‌گفت آدمیزاد باید یاد بگیرد در کسانی که رفته‌اند نمانَد؛
یعنی بتواند از آنهایی که رفته‌اند برود..]

ملت عشق

شمس گفت: در این حکایت نقش من به نقش کرم ابریشم می ماند، مولوی ابریشم است.
گره در گره بافته خواهد شد. وقتش که برسد برای بقای ابریشم باید کرم ابریشم بمیرد.

الیف شافاک
ملت عشق