یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

تو آن شعر قشنگی که

تو آن شعر قشنگی که
غزل می بایَدَش خواند


بهمن نوری

جویباران به رودها می ریزند

جویباران به رودها می ریزند
و رودها به اقیانوس می پیوندند
نسیم های پرشور در هم می آمیزند
هیچ چیز در این جهان تنها نیست
همه در حلقه ای از عشق گرد آمده اند
پس چرا من از آن تو نباشم
نگاه کن
کوه ها بر پیشانی آسمان بوسه می زنند
و موج ها یکدیگر را در آغوش می گیرند
درخت شکوفه های مغرور را از خود می راند
و انوار خورشید زمین را نوازش می کنند
و این ماهتاب نقره فام دریا را
در بوسه های خود غرق می سازد
اما چه ارزشی دارند این بوسه ها
اگر تو مرا نبوسی

پرسی بیش شلی
مترجم : زهرا جلاله وند

مثل آفتاب !

مثل آفتاب !
رو به غروب !
می میرم !
مرا به جنگل موهایت ببر
تا قدم های خدا را ببینم
نفسی تازه کنم
و خماری !
از چشم هایم بروند.

ابوالحسن اکبری

همه چیز در حال خراب شدن است

همه چیز در حال خراب شدن است
مثل قلعه ی شنی در مسیر باد
زیبایی تو کودکانه بود
همین طور عاشق شدن من
عشق ما به پایان می رسد
مثل یک بازی غم انگیز
و غروب
ما را به خانه هایمان بر می گرداند
با زخم هایی بر تن و
و قطره اشکی در چشم

رسول یونان

می شود بغلم کنی ؟

می شود بغلم کنی ؟
محکم
از آنهایی که سرم چفت شود روی قلبت و
حتی هوا هم بینمان نباشد
می شود بغلم کنی ؟
دلم تنگ است
برای بوی تنت
برای دستانت که دورم گره شود
و برای حس امنیتی که آغوشت دارد
میشود بغلم کنی ؟
هیچ نگویی
فقط بگذاری گریه کنم
و آرام در گوشم بگویی
مگر من نباشم که اینجور گریه کنی
می شود بغلم کنی ؟
تمام شهر می دانند
از تو هم پنهان نیست
همین روزهاست که دلتنگی کاری دستم دهد
و در حسرت لمس دوباره ی آغوشت
برای همیشه بمانم
می شود بغلم کنی ؟

فاطمه جوادی

هزار نفر به تو خیره می‌شوند و آه می‌کشند

هزار نفر
به تو خیره می‌شوند و آه می‌کشند
که سهم که می‌شوی ؟
هزار نفر در حسرت تو
تو در حسرت یکی ‌
همه تنهاییم


علیرضا روشن

ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی

ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی
جهان و هر چه در او هست صورتند و تو جانی

به پای خویشتن آیند عاشقان به کمندت
که هر که را تو بگیری ز خویشتن برهانی

...