یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

هزار سال
پیش از آنکه جاده را رفتن آموخته باشند
دلتنگِ تو بودم،
انگار
هزار سال منتظر بودم
بیایی پشت پنجرۀ اتوبوس
برایم دست تکان بدهی،
تا این شعر را برایت بنویسم.

"لیلا کردبچه"

به وقت دیدار

به وقت دیدار
عشق چنان
از نگاهش می ریخت
که باران
از سر شاخه های مست

محمد_شیرین_زاده

تو رفته‌ای به همین سادگی

تو رفته‌ای
به همین سادگی
که نسیم کوچکی
پنجرۀ نیمه‌باز اتاق را درهم می‌کوبد،
قلبم به هر صدایی می‌لرزد،
و اشکم سرازیر می‌شود

نزدیکی چون لب هایم به من

نزدیکی
چون لب هایم به من
دوری
چون بوسه ای که هرگز نمی رسد.

از سخن گفتن

‌از سخن گفتن
با آنان که دوستشان داریم
بازمانده ایم و این سکوت نیست...

و شب بی‌رحمانه‌ به تو می‌فهماند،

و شب بی‌رحمانه‌ به تو می‌فهماند،
که از خاطره‌ها
راهِ گریزی نیست..!

قبلِ رفتن چیزی جابگذار،

روی میز
گوشه کُمُد
یا کنارِ تخت،
قبلِ رفتن چیزی جابگذار،
برای روزهای بلندِ دلتنگی!