یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

دیشب بـه یادِ چشم هایت گریه کردم

دیشب بـه یادِ چشم هایت گریه کردم
دیدم چو خالی بـود جایت‌، گریه کردم

شاید خـدا این گونـه می خواهد برایم
بستـم لبـم را از شکایـت، گـریـه کردم

در ذهنِ بیتابم چو حَک شد نقشِ چشمت
من تـا خدا ، تا بی نهـایت، گریـه کردم


ماچون دو مرغِ عشق باهم عهد بستیم
ای جفتِ عاشق ، در هوایت گریه کردم

من دوستت دارم،گواهِ عشقم این است
دیدم چو سیلِ اشک هایت ، گریه کردم

مـرغِ شـب از دلتنـگیِ مهتــاب افسرد
وقتی شنیـدم ایـن روایت ، گریـه کردم


آئینـه از انـدوهِ مـن، چـون ابـر بـاریـد
تنهـا نـه او ، من هم برایت گریـه کردم

خط به خط خود را به طرف مقابلتان یاد بدهید

خط به خط خود را به طرف مقابلتان یاد بدهید
بیشتر دلخوری ها و ناراحتی ها از همین بلد نبودن هاست
مثلا بنشینی کنار دل یار و بگویی
من آدم بغلی ای هستم
هر وقت احوالم را درهم دیدی
بغلم کنی، اوضاع آرام میشود
یا بگویی فلانی تو هزار هم دوستت دارم نثارم کنی
اما گل سرخ برایم یک جور دیگر ارزش دارد
یا اصلا برعکسش، هرچقدرم در رفتارش علاقه را ببینی
باید هر روز جهت یادآوری بگوید که دوستت دارد
یا بگویی ساعت خوابم جابجا شود، بدقلق میشوم
آن طور وقت ها زیاد مرا جدی نگیر
به چه روشی نمیدانم
اما میدانم درستش این است که
حوصله خرج کنید و اجازه دهید شما را یاد بگیرد
آنوقت میبینید چقدر میزان سوتفاهمات کم میشود

#سیما_امیرخانی

رها کن ناز، تا تنها نمانی

رها کن ناز، تا تنها نمانی

مولانا

تا وقتی که از منطقه ی امن ذهنی خودت خارج نشی
هیچ پیشرفتی در کار نخواهد بود

خاکستری خاکستری خاکستری

خاکستری خاکستری خاکستری
صبح ، مه ، باران
ابر ، نگاه ، خاطره
در من ترانه ای نبود تو خواندی
در من آینه ای نبود تو دیدی
ریشه ای بودم در خوابِ خاک های متبرک
بی باران در نگاه تو سبز شدم
برقی از چشمانت برخاست
نگاهم بارانی شد
گونه هایت خیس باران
چشمهایت آفتابی
گرگ ها میزایند بره ها را دریابیم
تو با چشمانت مرا بنواز
چوب دست چوپانی ام سلاحی کارگر خواهد شد
بعد از جنگ با چوب دستم
انجیر های تازه را برای تو خواهم چید
با تو خواهم ماند
با تو خواهم خواند
و تورا در بهت آفتابی ات خواهم بوسید
اگر ابرها بگذارند


محمد ابراهیم جعفری

ریشه ی نخل کهنسال از جوان افزون تر است

ریشه ی نخل کهنسال از جوان افزون تر است
بیشتر دلبستگی باشد بـه دنیــا پیـــر را ...​

و عوام گوش‌هایى دراز دارند !

حاکمان دستانى دراز
روحانیون زبانى دراز
و عوام گوش‌هایى دراز دارند !

چه کسی میدانست یک روز تا چشم به هم بزنیم

چه کسی میدانست یک روز تا چشم به هم بزنیم
قرار است بنشینیم به انتظار!!
و کار دیگری از ما بر نیاید...
زیبا نبوی