ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
انگار کوررنگی گرفته ام
و در این جهانِ سیاه و سفید
تنها
رنگ چشمانت را
تشخیص می دهم
شایان_منصوری
بغلم کن که هوا سوز فراوان دارد
بدن یخ زده ام حال پریشان دارد
مثل بیدی تنم از سوز هوا می لرزد
امشب آغوش پر از مهر تو مهمان دارد
بغلم کن که در آغوش تو راحت باشم
روح سرگشته ی من میل به طغیان دارد
لحظه ای از من اگر دور شوی می میرم
بی تو این زندگی اصلاً مگر امکان دارد؟
آذر انگار کمی خسته شده از پاییز
مژده ی آمدن فصل زمستان دارد
مثل آذر که در آغوش زمستان گم شد
بغلم کن که هوا سوز فراوان دارد …
بزرگترین پشیمانی ام
ساعت ها جمله ساختن
برای کسانی بود که
لیاقت یک کلمه را هم نداشتند....
ایلهان برک
خوبم !
خیلی خوب ...
مگر میشود
به فکر تو بود وُ خوب نبود
تو را خیال داشت وُ بد بود ..
من خوبم قشنگِ عزیز
راستی تا یادم نرفته بگویم
دوستت دارم
نه مثل دیروز
نه مثل امروز
نه حتی مثلِ اولِ سطر ...
تو را یک جورِ دیگر دوست دارم
بیشتر از هر جور ...
.
افشین یداللهی
اے بازے زیباے لبت ... بسته زبان را
زیبایے تو ڪرده فنا ... فنّ بیان را
اے آمدنت مبدا تاریخ تغزُل
تاخیر تو بر هم زده تنظیم زمان را
نقل است ڪه در روز ازل ... مجمع لالان
گفتار تو را دیده و بستند زبان را !
عشق تو چه دردے است ڪه در منظر عاشق
از تاب و تب انداخته ... حتے سرطان را
ڪافے است به مسجد بروے تا ڪه مشایخ
با شوق تو ... از نیمه بگویند اذان را
روحم به تو صد نامه نوشت و نفرستاد ...
ترسید ڪه دیوانه ڪنے نامه رسان را
خورشید هم از چشم سیاه تو مے افتد
هر روز اگر طے نڪند عرض جهان را
یک عمر دویدند و به جایے نرسیدند
آنانڪه به دستت نسپردند ... عنان را
بر عڪس تو ... مے گریم اگر با تو نباشم
تا خیس ڪنم حداقل ... نقش جهان را !