ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
تو را باز میپرانم و
میمانم — پَرَکِ افرا!
/تا چه پیش آید./
تا کی باز نشینی
چرخچرخزنان...
بانوی من!
این را همه میدانند:
آنچه بد است و به راستی بد است، چرک منجمد روح است و
واسپاری عمل به عقدهها، نه هواکردن بادبادکها...
ای کاش صاحبان انبارهای چرک منجمد و دارندگان عقدههای حقارت روح نیز مثل همگان بودند.
آن وقت، فکرش را بکن که چه بادبادک بازی عظیمی میتوانستیم در سراسر جهان به راه بیندازیم،
و چقدر میخندیدیم...
هم جسمش عذاب کشیده و هم روحش،
و بالاتر از هر چیز، عذاب روح است
که آدمهای خوب را به راستی خوب میکند.
دوری
دور، دور
و من نمیتوانم
از چشمهای باکرهات برگی بردارم
و روی زخم کاری پهلویم بگذارم
میخواستم چشمهای ترا ببوسم
تو نبودی ، باران بود
رو به آسمانِ بلندِ پُر گفتوگو گفتم
تو ندیدیش ؟
و چیزی ، صدایی
صدایی شبیهِ صدای آدمی آمد
گفت : نامش را بگو تا
جستوجو کنیم
نفهمیدم چه شد که باز
یکهو و بیهوا ، هوای تو کردم
دیدم دارد ترانهای به یادم میآید
گفتم : شوخی کردم به خدا
میخواستم صورتم از لمسِ لذیذِ باران
فقط خیسِ گریه شود
ورنه کدام چشم
کدام بوسه
کدام گفتوگو ؟
من هرگز هیچ میلی
به پنهان کردنِ کلماتِ بیرویا نداشته ام
سیدعلی صالحی
وقتی دلم به سمت تو مایل نمیشود
باید بگویم اسم دلم، دل نمیشود
دیوانهام بخوان که به عقلم نیاورند
دیوانهی تو است که عاقل نمیشود
تکلیف پای عابران چیست؟ آیهای
از آسمان فاصله نازل نمیشود
خط میزنم غبار هوا را که بنگرم
آیا کسی زِ پنجره داخل نمیشود؟
میخواستم رها شوم از عاشقانهها
دیدم که در نگاه تو حاصل نمیشود
تا نیستی تمام غزلها معلّق اند
این شعر مدتیست که کامل نمیشود
نجمه زارع