یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

جاده گفتی یعنی رفتن ؟

جاده گفتی یعنی رفتن ؟
جاده یعنی تکرار همین واژه ؟
دریغ
دوست دانایم دانا باش
که حقیقت بس غمناکتر است
جاده رفتن نیست
که تو بتوانی با آسانی
چند کمند
سوی آفاقی چند
از پی صید ابعاد زمان اندازی
که به دام آری آهوهای می روم و خواهم رفت و خوا....
که به بند آری ‌آهوهای چست زمان را
جاده رفتن نیست
جاده مصدر نیست
جاده تکرار یک صیغه ی غربت بار است
جاده یک صیغه که تکرارش
گردبادی است که با خود خواهد برد
که برد
هر چه برگ و بر باغ دل تو
هر چه بال و پر پروانه ی پندار مرا
جاده رفتن نیست
جاده طومار و نواری نه و جوباری
جاده یعنی رفت
رفت
رفت
همین


منوچهر آتشی

خانه زیبا نیست

خانه زیبا نیست

و تو با خواب می‌آمیزی

تا از این‌همه بگریزی


منوچهر آتشی

کسی تلفن زده است اینجا

کسی تلفن زده است اینجا

و زنگ

آنقدر

لرزانده است هوا را

که شانه‌های سکوت از نفرت لرزیده است.


منوچهر آتشی

کجای جهان بگذارمت

کجای جهان بگذارمت

تا زیباتر شود آن جا؟


منوچهر آتشی

با من از شعر نگو...

با من از شعر نگو...
از خودت حرف بزن
دلتنگِ حرف‌های معمولی‌ام...

منوچهر_آتشی

صداها رفته‌اند

صداها رفته‌اند
واژه‌ها رفته‌اند
لب‌ها رفته‌اند
و در ذائقه‌ام
طعمی شور مانده
از آن چه دمی پیش شیرین بود

منوچهر آتشی

دوری

دوری
دور، دور
و من نمی‌توانم
از چشم‌های باکره‌ات برگی بردارم
و روی زخم کاری پهلویم بگذارم

چگونه بگویم آه ...

چگونه بگویم آه ...
که معنی نمی‌دهم بی تو
چنان‌که معنی نمی‌دهد جهان
بی ما...