یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

عدم بودن او از بر هر یار گذشت

عدم بودن او از بر هر یار گذشت
روزگار شهرت و فیض ز هر کار گذشت
فرصت سلطه ی هر جام و زر و زور دریغ
که به مستیِ دو چشم بی وفا یار گذشت
بذر عیش و عشق ما خشکید در فصل بهار
داد و بیداد که نسیان من از خاطر آن یار گذشت
ما دگر غرق سکوتیم و طلب آینه است
تا که بینیم و بباریم که ایام گذشت


کیمیا ابراهیمی

صدایم کن، تا بشکند این سکوت سرد

صدایم کن،
تا بشکند این سکوت سرد
تا بشکند این بغض حریص
صدایم کن،
که به جانم گفتنی
دل از این حالت مستانه، به غمزه در آید...


کیمیا ابراهیمی

چشم بینای من از گریه ی او کور شده

چشم بینای من از گریه ی او کور شده
ره بی فروغ من پرسه ی مکروه شده
رویای وصال او سهم گل و خاک شده
مهر بی پروای من سهم خس و خار شده
جنگ عقل و دل من پچ پچ ا‌َغیار شده
بخت خوش خیال من اسیر اَدبار شده
شب و روز و مه و سالم همه اکراه شده
پر فروغ راه خیالم همه بیراه شده
ای فلک سمع غم من که دگر دیر شده
هان که این مخلص درمانده دگر پیر شده


کیمیا ابراهیمی

روزگاران در گریبان ستم سر داشتیم

روزگاران در گریبان ستم سر داشتیم
در رزین رنج و غم سودای دوستی کاشتیم
نفسی حق شد و هیهات که دردی کاشتیم
آن همه صاحب سخن را عالمی پنداشتیم
کعبه ی درگاه حق را آفتی پنداشتیم
جام ما از می تهی و رسم مستی داشتیم
درد عشق آتش چنان زد که قلم برداشتیم
شرحه شرحه سینه هاگشت که لب برداشتیم
فرقه ی جور و جفا را بی ضرر پنداشتیم
سنگ بر سبو زدند و ما روا پنداشتیم

کیمیا ابراهیمی

دل به دار آویختم،سازم پاره شد

دل به دار آویختم،سازم پاره شد
نفس از نو برآمد دمی ولوله شد
هوش رفته بازگشت،دلم فرزانه شد
رویای به گل نشسته سیر از دردانه شد
چه غمی بود،چه شوری که ناگه کینه شد
آن سیه چشم فریبا چه عجیب بیگانه شد
چه غزل ها کیمیا گفت،یک دم کهنه شد
روزگاری سوخت در تب، شبی فهمیده شد

کیمیا ابراهیمی

طعم شیرین رهایی طعم تلخیست گر ز بند تو باشد

طعم شیرین رهایی طعم تلخیست گر ز بند تو باشد
رهایی نخواهم
آن دم که گرفتار تو باشم
مرگ آرزو شود گر در آغوش تو باشد
این هفت تیر و هفت, تیر
شلیک کن,شلیک
که این بیچاره خواستار مرگ به دستان تو باشد
جهانم جهان بی انتهای قعر چشمان توست
گر چشمانت نباشد,جهان من نباشد
آه ای آسمان!
اشک بریز,
این کفن پیچ در خاک است
رفت,
نه در آغوشت,
نه به دستانت,
نه به چشمانت!

کیمیا ابراهیمی