یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

نبودنت مردی‌ست

نبودنت
مردی‌ست
که مثل بچّه‌ها
در من
گریه می‌کند،
نگاه کن!
به خاطر تو
من این
هرگزگریه‌نخواهم‌کردترین‌مردجهان

همیشه
گریه خواهم‌کرد...

کامران_رسول_زاده

زنده برنگشتم از بوسه هاى طولانیت

زنده برنگشتم از بوسه هاى طولانیت
این جنگ
پایانِ گسى داشت...


کامران_رسول_زاده

تو توی مُشتمی

تو توی مُشتمی
مادام که مدام می‌نویسمت
از دست من خلاص نخواهی شد
به استناد شعرهام
تو با منی
حرف‌های مردم
که شعر نیست...


کامران_رسول_زاده

چقدر شبیه رفتن تو شدند

چقدر شبیه رفتن تو شدند
شعرهای دیگران
کاش در شعر خودم
مانده بودی،
چه فایده؟
اندامت لو رفته در شعرهای دیگران
تو دیگر
زنِ من نیستی....


کامران_رسول_زاده

دیوارهاى خانه

دیوارهاى خانه
دست به دست
عکس تو را مى چرخانند،
در
خودش را
مى زند،
تخت
با من نمى خوابد،

خودت را برگردان!
مى ترسم
این خانه
کار دستم بدهد...

کامران_رسول_زاده

ظرف همین چند سطر

ظرف همین چند سطر
پر کرده‌ای تمام ظرفیت شعر را،
ازینجای شعر
تو را می‌ریزم
توی خودم...


کامران_رسول_زاده

در من فرو ریخته ای

در من فرو ریخته ای
مثل خانه ی متروکی
که کسی شبیه خودت
ساکن آن بود...
به خانه برنگرد!
زیر این همه آوار
برای هر دومان
جا نیست...


کامران_رسول_زاده

یا من مغلوب ترین فاتح جهانم

یا من مغلوب ترین فاتح جهانم
یا مرزهای تن تو دست نیافتنی ست،
دارم عقب نشینی میکنم
این
یعنی
عاشقت شده ام

یعنی
از اینجای شعر
دستور
دستور زبان توست...

کامران_رسول_زاده