یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

وقتی من چنین می خواهمت

وقتی من

چنین می خواهمت

و تو

هیچ گونه نیستی

معلوم می شود گریه ها

بیهوده به دنیا نمی آیند


پرویز صادقی

لب هایت واژگان عاشقانه ای ست

لب هایت
واژگان عاشقانه ای ست
که وقتی ورق می خورند
از دورِ عشق
بارانُ آغوشُ بوسه ها می آیند



پرویزصادقی

عاشقانه ام

عاشقانه ام
کلبه ای ابری ست
در احاطهٔ باغ های رؤیا
و من در بستر اندیشهٔ عشق
لبالب از بوسهُ آغوش
زنی را نظاره می کنم
در حریری از خیال
با فنجانی پر از ماه در یک دست
و دست دیگرش
که خوشه چین ماهُ شبنم ست
در قاب لب هایش
یک مزرعه مریم می خندد
و از ردّ پایش
باغی از پروانه می روید

و شاخه های شعر من

تو را جوانه می زند  


پرویز صادقی

تو باعث می شوی که عشق

تو باعث می شوی که عشق

مرا با خود

به هر کجا که می خواهد ببرد

به ژرفای یک گل سرخ

به اعماق قلب یک پروانه


پرویز صادقی

دلم از دور تماشائی ست

دلم از دور تماشائی ست

که به اندازهٔ زیبائیِ عشق

از نزدیک غمگین ست

کجاست لبخند دست هایت ؟!

پرویز صادقی

با من حرف بزن

با من حرف بزن

با لب های همیشهٔ عشق

من این صدا را دوست دارم

پرویز صادقی

عشق

عشق

ندیمهٔ دربار چشم توست

و من

دنیا بعد از دنیا

با قلب خدا دوستت دارم

پرویز صادقی

تمام این عاشقانه ها

تمام این عاشقانه ها

زیر سرِ یک نفر ست

کسی به نام عشق

که نام دیگرِ توست


پرویز صادقی