یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

شبیه برگ های خستهٔ پائیزی

شبیه برگ های خستهٔ پائیزی

احساسات

از دست هایم به زمین می ریزند

و من توان نجاتشان را ندارم

تنها سکوتشان را می نویسم

برای پروانه هائی

که گل هاشان رفته اند

پرویز صادقی

دستت را به من بده

دستت را به من بده

دنیا هم برود پیِ کارش

پرویز صادقی

وقتی نگاهت می کنم

وقتی نگاهت می کنم

می فهمم عشق

به تمام زخم هایش می ارزد

حتی اگر ندارمت

سقفی شدی

بالای سرِ احساس عاشقانه ام

زیر باران فاصله ها

که دیگر

دستشان به دلم نمی رسد

پرویز صادقی

چقدر دوستت دارم ؟

چقدر دوستت دارم ؟

همان اندازه که

آفتاب گردان ها در ستیز با مرگ

چشم از آفتاب بر نمی دارند


پرویز صادقی

عشق برای افتادن

بهانه می خواهد

و تو باید خودش باشی

همانکه قلبم می بیند

می شنود

و می خواهد

که هیچ وقت اینگونه نبوده ام

که با تو می شوم

پرویز صادقی

می پرسند عشق از کجا می آید

می پرسند

عشق از کجا می آید

ساده است

از همان راهی که

قدم های تو می سازد


پرویزصادقی

عشق به زخمش می ارزد

عشق

به زخمش می ارزد

وقتی پای تو در میان ست

توئی که

عشق را زیبا می کنی

بالاتر از باران

خوش رو تر از گل های صحرائی

پرویز صادقی

عشق

عشق

از سه عنصر ساخته می شود :

تو

من

و قلب هامان برای تا ابد

پرویز صادقی