یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

از کتاب باران یعنی تو برمی گردی

دوستم‌ داشته‌ باش‌!
از رفتن‌ بمان‌!
دستت‌ را به‌ من‌ بده‌،
که‌ در امتدادِ دستانت‌
بندری‌ست‌ برای‌ آرامش‌...!

نزار قبانی
مترجم: یغما گلرویی
از کتاب باران یعنی تو برمی گردی

ﺍﺯ ﺣﯿﺮﺍﻧﯽ ﻭ ﺳﮑﻮﺗﻢ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻧﺸﻮ

ﺍﺯ ﺣﯿﺮﺍﻧﯽ ﻭ ﺳﮑﻮﺗﻢ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻧﺸﻮ
ﻭ ﮔﻤﺎﻥ ﻧﺒﺮ ﮐﻪ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ
ﭼﯿﺰﯼ ﻋﻮﺽ ﺷﺪﻩ
ﺁﻥﮔﺎﻩ ﮐﻪ ﻧﻤﯽﮔﻮﯾﻢ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﻣﯽﺩﺍﺭﻡ
ﯾﻌﻨﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖﺗﺮﺕ ﻣﯽﺩﺍﺭﻡ..!


ﻧﺰﺍﺭ_ﻗﺒﺎﻧﯽ

هرچه از من گفته‌اند حقیقت است

هرچه از من گفته‌اند
حقیقت است
آن‌چه از شهرت‌ام
در عشق و زن گفته‌اند درست است
اما آنان ندانستند که در عشق تو
چون مسیح در خون
غوطه‌ورم


نزار قبانی

هیچ کجای زمین آزاد نیستم

هیچ کجای زمین آزاد نیستم
نه غرب ، نه شرق
تنها نقطه رهایی من آسمان است
آنجا که تصویر زنی ایستاده
با پیراهن سپید
پرواز پرندگان را به من نشان می دهد
 
تنها نقطه رهایی من پریدن است
اگر بالهایم را از من نمی گرفتند
 
آن زن با پیراهن سپید
انتظار مرا می کشد
و من روی زمین در اسارتم


نزار قبانی
مترجم : بابک شاکر

واپسین مرد زندگی ات نیستم

واپسین مرد زندگی ات نیستم
واپسین شعرم
نوشته شده به آب زر
آویخته میان سینه هات
واپسین پیامبری هستم
که آدمیان را
به بهشت ناب مژگانت
دعوت میکند


نزار قبانی

برف نگران ام نمی کند

برف نگران ام نمی کند
حصار یخ رنج ام نمیدهد
زیرا پایداری می کنم
گاهی با شعر
و گاهی هم با عشق
که برای گرم شدن
وسیله ای دیگری نیست
جز آنکه دوستت بدارم


نزار قبانی

بگو دوستت دارم تا زیبائیم افزون شود

بگو دوستت دارم تا زیبائیم افزون شود
که بدون عشق تو زیبا نخواهم بود
بگو دوستت دارم تا سر انگشتانم
طلا شده، و پیشانیم مهتابی گردد
بگو و تردید نکن
که بعضی از عشق ‌ها قابل تأخیر نیستند
اگر دوستم بداری تقویم را تغییر خواهم داد

فصل‌ هایی را حذف نموده
یا فصل‌ هایی را به آن اضافه خواهم کرد
و زمان گذشته را به پایان خواهم رساند
و به جای آن پایتختی برای زنان تاسیس خواهم کرد
اگر تو معشوقه‌ ام شوی، من پادشاهی خواهم بود
و ستارگان را با سفینه‌ ها و لشکریان فتح خواهم کرد
از من خجالت نکش، که این فرصتی ست برای من
تا پیام آوری باشم میان تمام عاشقان

نزار قبانی

روشنای زندگی‌ام

روشنای زندگی‌ام
نسیم من
فانوس‌ام
بیانیه باغ‌های من‌
پلی به سمت من بکش از عطر نارنج‌
جایی به من بده
چون شانه عاجی
در میان شب گیسوانت‌
و آنگاه فراموشم کن‌


نزار قبانی
ترجمه سیامک بهرام پرور