یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

قلبم را پر از ترانه کن

قلبم را
پر از ترانه کن
تا همیشه
برایت بخوانم
کنج دلم را
جایگاه خود کن
تا همیشه
برایت بمانم
دستانم را بگیر
ببر مرا
به هر جا که تو خواهی
در چشمانم نگاه کن
مرغ خیال را
پرواز بده
تا روزهای
روشن و طلایی


مهرداد درگاهی

مرا چه می‌شود؟

مرا چه می‌شود؟
نمی‌دانم
نمی‌دانم
نمی‌دانم
افق گسترده
شب تاریک
خط ممتد جاده
زیر نور ماشین
چگونه
گذشت این شب
سرد
سرد
پر از درد
حال دلم
آشفته
آشفته
آشفته
رنگ سیاهی زده بر من
دست نقاش
مات و مبهوت
شبی دیگر
باز خط ممتد
و باز هم
بازهای دیگر


مهرداد درگاهی

برای من عشق با تو آغاز شد

برای من
عشق با تو آغاز شد
دست نوازشگر باد
از هوای روی تو
وزیدن گرفت
ابر چشم‌های تو
باران بلا بود
آنجا که با نگاه من
آرمیدن گرفت
رسیدیم به هم اما
عشق ما
کودکی بود
که راه رفتن
در پیش گرفت


مهرداد درگاهی

چرا من اینگونه‌ام

چرا من اینگونه‌ام
در دوردست‌ها
جایی شاید
برف می‌بارد
سینه کوه سپید است
صدای کلاغی
روی شاخه درختی
خبر از شومی بدنهاد
می‌دهد انگار
و تنهایی
در این سپیدی موج می‌زند
اما جوانه‌ای سبز
زیر این گستره سپید
به انتظار نشسته
جوانه عشق من و تو
تا سر بر کند
روزی
شاید
رو به آسمان آبی
آنگاه که زیر قطره‌های باران
جشن بگیرد زندگی را
زندگی
تو
و
من


مهرداد درگاهی

ببار ای نم‌نم باران

ببار ای نم‌نم باران
کمی با اشک چشمانت
نوای عاشقی سر کن
ببین خسته
ببین زاریم
ببیین خوابیم و بیداریم
زمستان رفت
بهاران شد
برای عاشقان راهی
نمایان شد
ببار ای نم‌نم باران
پرنده دل به دریا زد
مجال عاشقی
کفری به ایمان زد
ببار ای نم‌نم باران
صبح را دل‌انگیز کن
شراب عاشقی در جام و
باده در دل خون کن


مهرداد درگاهی

تو همانی که انتظارش را کشیدم

تو همانی
که انتظارش را کشیدم
تو همانی
که اشتیاقش را داشتم
با من بیا
تا مرز شب
به دیدن ستاره‌ها
پریدن از
زهره به ماه
با من بیا
تا مرز عشق
بوسیدن آلاله‌ها
سرخوش به زیر قطره‌ها
با من بیا
پاییز رسید
از قلب برگ
رنگ طلایی برکشید
با من بیا
نور شفق
قطب امید
ما رسید


مهرداد درگاهی

این دل غمی داشت

این دل غمی داشت
با هر که نشست
حال بدی داشت
روز از پی شب
شب در پی روز
خونش با زهر غم
داد و ستد داشت
دیده تو را دید
دل پسندید
از آن روز دلم
حال دگر داشت

مهرداد درگاهی

فاش گفتم

فاش گفتم
سر عیان و
بر مرده خویش
زار گریستم
آسمان
سخت گرفت
بر من و
خشک شد
آن جام وجودم
بخت سرکش
رام نشد
هر چه از او
کام گرفتم


مهرداد درگاهی