یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

تا کی دلم با حسرتت در جنگ باشد

تا کی دلم با حسرتت در جنگ باشد
باور نمی‌کردم که قلبت سنگ باشد

نادیده می‌گیری چرا احساس من را
این مرد تا کی شاعری دلتنگ باشد

ای عشق رفتارت چرا سرد است با من؟
آخر چرا باید حضورم ننگ باشد؟

اصلا دل دیوانه‌ام باور نمی‌کرد
آینده‌ی این عاشقی نیرنگ باشد

از یادِ قلبم می‌روی وقتی نباشی
باید که عشقت در دلم کمرنگ باشد


مهدی ملکی

برگرد که غرقِ انتظار است دلم

برگرد که غرقِ انتظار است دلم
انگار که بی تو در حصار است دلم

دلتنگی و بی قراری‌ام اندک نیست
لبریزِ عذابِ بی شمار است دلم


مهدی ملکی

بدجور به یکباره شکستی کمرم را

بدجور به یکباره شکستی کمرم را
آتش زده‌ای با غمِ عشقت جگرم را

سخت است که بی عطر تنت اشک نریزم
باید که بفهمی غمِ چشمانِ تَرَم را

کمرنگ‌ترین آدمِ افکار تو هستم
ای وای که هرگز نگرفتی خبرم را


برگرد که در عشق تو تا اوج بمانم
از بین نبر بار دگر بال و پرم را

ای کاش که تاریک نباشد دل این مرد
نابود نکن در شبِ ذهنم قمرم را

شاید که اجل بی تو بیاید به حضورم
با چشم خودت کاش ببینی سفرم را

مهدی ملکی

قلب من تا به ابد عاشق و دیوانه‌ی توست

قلب من تا به ابد عاشق و دیوانه‌ی توست
به خداوند قسم در دل من خانه‌ی توست

کاش بوسیدنِ لب‌های تو سهمم بشود
حسرتم بار دگر بوسه‌ی جانانه‌ی توست

همچو مجنون شده‌ام بس که تو لیلای منی
دلِ من عاشق این قصه و افسانه‌ی توست

باز لبخندِ پر از عشق تو را می‌خواهم
این دلم عاشق آن خنده‌ی مستانه‌ی توست

چه کنم یکسره اطراف تو سرمستی را
شمع من باش که دلدار تو پروانه‌ی توست

تکیه کن بر دل این عاشق و شیدا ای عشق
شانه‌ام امن‌ترین قسمت کاشانه‌ی توست

مهدی ملکی الف

من ماندم و لحظه‌های بارانی عشق

من ماندم و لحظه‌های بارانی عشق
آرام نشد شاعر طوفانی عشق

از بس که تو را سروده‌ام در شعرم
لبریز توام وقت غزل خوانی عشق


مهدی ملکی الف

شیدای چشمانت شدم ای ناز بانو

شیدای چشمانت شدم ای ناز بانو
امشب پریشانت شدم ای ناز بانو
با بودنت نابود شد صحرای قلبم
من خیسِ بارانت شدم ای ناز بانو
با دستِ گرمت بس زمستانم فرو ریخت
بدجور ویرانت شدم ای ناز بانو
یکباره امشب خواندمت با واژه‌هایم
آخر غزل خوانت شدم ای ناز بانو
تا عمر دارم با نگاهت همدمم باش
شیدای چشمانت شدم ای ناز بانو

مهدی ملکی الف

در سوگ تو ای عشق! خیابان سرد است

در سوگ تو ای عشق! خیابان سرد است
بدجور هوای این زمستان سرد است

امشب چه کنم خانه‌ی غمگینم را
برگرد که این کلبه‌ی ویران سرد است

مهدی ملکی الف

دائم مرا دیوانه کن با چشم زیبایت

دائم مرا دیوانه کن با چشم زیبایت
این شهر را ویرانه کن با چشم زیبایت

بانوی من! ابری نکن هر شب جهانم را
پاییز را جانانه کن با چشم زیبایت

لبریز کن پیمانه را از شور و سرمستی
این کلبه را میخانه کن با چشم زیبایت

امشب که مجنون گشته‌ام, این زندگانی را
زیباتر از افسانه کن با چشم زیبایت


وقتی نباشی شک نکن پیوسته غمگینم
دائم مرا دیوانه کن با چشم زیبایت

مهدی ملکی الف