یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

کاش من ماهی سرخی بودم ...

کاش من ماهی سرخی بودم ...
توی یک تنگ بلور آب ..
ماهی شدم که غرق تو باشم ولی..
با تنگ شیشه ای مرا...
مقابل دریا گذاشتی...
یک شیشه فاصله بود ...
بین من و تو و دریا....
یک آن پریدم و دریا مرا ربود..
حالا میان ما....
فاصله اندازه ی یک دریا بود...


مهدیه کیانی

مهتاب

مهتاب
شب
از
پنجره
سرک
به
خوابگاه
بی خواب
می کشی
خیال
یار
و
چشم
نمناک
و
بالشت تَر
مچ گیری
ندارد


مهدیه کیانی

یک حرف میان چرخ دنده ی ذهنم گیر کرده

یک حرف میان چرخ دنده ی ذهنم گیر کرده
عقربه ی پلک هایم بوی نا گرفته
تنور داغ زمان حالا دیگر لحظاتش بیات شده
نقاشی هایم رنگ باخته
نبض شعرهایم کند می‌زند
ذهنم زنگار گرفته
و نمی‌توانم چالش های زندگی کاغذی ام را وصله بزنم
زمان چون سمباده ای روحم را میخراشد

اینجا آدمها به جای قهوه,زهر تعارف میکنند..
اما دلم اینگونه نیست...
قانع است
به یک فنجان چای در کنار تو
به قدم زدن زیر باران
که تو باشی حتی اگر چتر نباشد
تو نیمه ی گمشده ام نیستی ...
تو تمام منی ...

مهدیه کیانی

ای حرف آشنای میان کلامم

ای حرف آشنای میان کلامم
تشدید کلماتم روی اسم تو تکرار می‌شود
قلمم به اسم تو که می‌رسد ساکن می ماند
نام تو را که بر زبان جاری میکنم
حرفهایم سرشار از احساس می‌شوند
هر واژه که بر دفترم می‌نشیند
با نام تو جان می‌گیرد و بر می‌خیزد
هنوز چشمم خواب باران می‌بیند.
پلکهایم را کنار نزن
بگذار نگاهم چون پرنده ای در قفس بماند...

مهدیه کیانی

یک سبد یاس گوشه ی باغچه ,خواب شبنم می‌بینند

یک سبد یاس گوشه ی باغچه ,خواب شبنم می‌بینند
بی آنکه بدانند عطر موهایشان
نسیم را به رقص در آورده
من چشم دوخته ام
به پرواز یک سار
روی شاخه ی چنار
نخی دور انگشتانم بسته ام
که یادم نرود ..
موقع قرار با چشمهایت.
بی هوا قدم میزنم
غروب پشت حیاطمان از نردبان پایین می آید
نگاهم به نخ دور انگشتم گره می‌خورد
دوباره دلم می‌گیرد...
دوباره بوی عطر
هوای دلم را پر میکند

مهدیه کیانی