یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یا رب کمی به من ده از پیک آسمانی

یا رب کمی به من ده از پیک آسمانی
جمشید میشوم ده جام جم جهانی
از صوفیان کویت حلوای تن تنانی
از حوریان ارضت یه گل اگر توانی
مجنونم و به من ده آن نیتی که دانی
تقدیر هم اگر نیست صبری بده نهانی
کوچکترم از اینکه جنگی کنم زمانی
حافظ نمیشدم کاش در این زمینِ فانی
کشتی شکست برخیز ای بادِ شُرطه آنی
باشد که باز بینم دیدارِ یارِ جانی

محمدرضا باصری

قلبم اگه اسم تورو کم داشت

قلبم اگه اسم تورو کم داشت
من حظِ دنیا رو نمیبردم
کاش عاشقی کردن درآمد داشت
تا از کنارت جُم نمیخوردم
مثل خیالاتم که میزائم
هر بچه ای یک مادری داره
تکرار کن با من بگو بابا
دیوونگی هم عالمی داره


محمدرضا باصری

ما بهشت و جهنم را ندیده ایم اما تا دلت بخواهد برزخیم

ما بهشت و جهنم را ندیده ایم اما تا دلت بخواهد برزخیم
میان رفتن و ماندن ، میان بودن و نبودن
میان عشق و ترس ، میان آزادی و حبس
میان علاج و ناعلاج و هزار گیر و گرفت
مانده ایم ؛
ما هنوز برای پاهایی که تمایل به ایستادن دارند
قصه میسازیم و دعا میکنیم که روزی بال در بیاوریم

تا شاید در خیالهایمان به آسمان برسیم
یا اینکه همه ی خط های پایان به سمت ما بدوند
مدالهای طلا بر گردنهایمان آویزان شوند
و کاپهای زرین دستهای رو دست مانده ما را غافلگیر کنند
و در پایانِ این جهانگشایی و فتوحاتِ غرور آفرین
وقتی از همه ی این خیال پردازی ها خسته شدیم
مثل همیشه خودمان را به خواب میزنیم
شاید روزی خوابمان بپرد و آن شود که باید بود
و یا تمام شود این قصه ی کسی که هیچکس نبود ...

محمدرضا باصری