یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

ما بهشت و جهنم را ندیده ایم اما تا دلت بخواهد برزخیم

ما بهشت و جهنم را ندیده ایم اما تا دلت بخواهد برزخیم
میان رفتن و ماندن ، میان بودن و نبودن
میان عشق و ترس ، میان آزادی و حبس
میان علاج و ناعلاج و هزار گیر و گرفت
مانده ایم ؛
ما هنوز برای پاهایی که تمایل به ایستادن دارند
قصه میسازیم و دعا میکنیم که روزی بال در بیاوریم

تا شاید در خیالهایمان به آسمان برسیم
یا اینکه همه ی خط های پایان به سمت ما بدوند
مدالهای طلا بر گردنهایمان آویزان شوند
و کاپهای زرین دستهای رو دست مانده ما را غافلگیر کنند
و در پایانِ این جهانگشایی و فتوحاتِ غرور آفرین
وقتی از همه ی این خیال پردازی ها خسته شدیم
مثل همیشه خودمان را به خواب میزنیم
شاید روزی خوابمان بپرد و آن شود که باید بود
و یا تمام شود این قصه ی کسی که هیچکس نبود ...

محمدرضا باصری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد