یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

مریض دردِ تو را، جز تو نیست درمانی

مریض دردِ تو را، جز تو نیست درمانی
هزار حیف، تو هستی ولی نمی مانی

جهانِ من همه در چشمِ تو خلاصه شده
به تکه تکه ی جسمَم قَسم که در جانی

قضا به بیعتِ تقدیر بی مروت رفت
قَدَر کشاند مرا در مسیرِ حیرانی

برای من که به دل حسرتِ تو را دارم
همین که نیت ما کرده ای، مسلمانی

هوا هوای جدایی میان باران است
توهم شبیه من امروز، زیر بارانی؟


علی احمدپور

دردی که در این سینه نهان بود، عیان شد

دردی که در این سینه نهان بود، عیان شد
صد حیف، که آن عشق نصیب دگران شد

هر نامه شروعش و هو العشق نوشتم
آن نامه بَر پیر، برایم نگران شد

من سوخته دل بودم و او آتش جانسوز
این باغ پس از داغ تو مهمان خزان شد


هر کس که به این ورطه ی غمبار بیُفتَد
میمرد و این قتلِگَه امروز جهان شد

گفتی که نمی مانی و این حس غرورت
زیبا است ولی آخر این قصه همان شد

علی احمدپور