یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

دردی که در این سینه نهان بود، عیان شد

دردی که در این سینه نهان بود، عیان شد
صد حیف، که آن عشق نصیب دگران شد

هر نامه شروعش و هو العشق نوشتم
آن نامه بَر پیر، برایم نگران شد

من سوخته دل بودم و او آتش جانسوز
این باغ پس از داغ تو مهمان خزان شد


هر کس که به این ورطه ی غمبار بیُفتَد
میمرد و این قتلِگَه امروز جهان شد

گفتی که نمی مانی و این حس غرورت
زیبا است ولی آخر این قصه همان شد

علی احمدپور

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد