یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

ازین سوی خراسان بلکه تا آن سوی کنگاور

ازین سوی خراسان بلکه تا آن سوی کنگاور
چه طرفی بسته ام ای دوست از این نام ننگ آور؟

اگر سنجاق مویت وا شود از دست خواهم رفت
که سربازی چه خواهد کرد با انبوه جنگاور؟

دلم را پیشتر از این به کف آورده ای؛ حالا
زلیخایی کن و پیراهنم را هم به چنگ آور


به دست آور دل آن شاه ترسو را به ترفندی
به لبخندی سر این شیخ ترسا را به سنگ آور

به استقبال شعر تازه ام بند قبا بگشا
مرا از این جهان بی سر و سامان به تنگ آور

فراموشی در این شیشه ست، خاموشی در آن شیشه
شرابت هوشیارم می کند قدری شرنگ آور

ای بکر ترین برکه! هلا سوره ی صافی!

ای بکر ترین برکه! هلا سوره ی صافی!
پرهیز کن از این همه پرهیز اضافی!

مهری بزن از بوسه به پیشانی سردم
بد نام که هستیم به اندازه ی کافی!

تلخینه ی آمیخته با هر سخنت را
صد شکر! شکرپاش لبت کرده تلافی!

با یافتن چشم تو آرام گرفتم
چون شاعر درمانده پس از کشف قوافی..


چندی ست که سردم شده دور از دم گرمت..
بر گردنم از بوسه مگر شال ببافی...

تا زنده باشم چون کبوتر، دانه می‌خواهم

تا زنده باشم چون کبوتر، دانه می‌خواهم
امروز محتاج توام، فردا نمی‌خواهم

آشفته‌ام... زیبایی‌ات باشد برای بعد
من درد دارم شانه‌ای مردانه می‌خواهم

از گوشه‌ی محراب، عمری دلبری جستم
اکنون خدا را از دل می‌خانه می‌خواهم


می‌خندم و آیینه می‌گرید به حال من
دیوانه‌ام، هم‌صحبتی دیوانه می‌خواهم

در را به رویم باز کن! اندوه آوردم
امشب برای گریه کردن شانه می‌خواهم

تقصیر دلم چیست که او بعد تو آمد؟

تقصیر دلم چیست که او بعد تو آمد؟
این قاعده‌ی اول دستور زبان است....!

سخت دادی به ما دل ،

سخت دادی به ما دل ،
ساده دل برداشتی...
دل بریدن هات حکمت داشت :
دلبر داشتی !

هم رفتنم خطاست و هم بازگشتنم

هم رفتنم خطاست و هم بازگشتنم
چون اره در گلوی سپیدار مانده ام

پاییز ِ من

پاییز ِ من
عزیز ِ غم انگیز ِ برگریز...
یک روز میرسم و می بهارمت . . .