ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
در پنجره عشق تو را میبینم
به چشم هایت خیره می مانم
که مبادا چون اشک
از چشم تو بی افتم
روزنه دیده ات پر از شعر
لب هایم می تپند
در دلهره ی گفتن از تو
بی قرار مانده ام
#بابک غلامی
وآغازی که وصف آن
با تو معنا پیدا خواهد کرد...
لیکن اما بی تو
نه آغازی و نه پایانی...
ای تو همه معنای وصف ناشدنی ها
ای تو همه سر منشا زیبایی ها
ای تو همه طلوع و همه غروب
آری الحق که به راستی تو معنا می بخشی
به عشق و زندگی
به روشنایی و تاریکی
و به هر آغاز بی پایانی...
عبداله قربانپور
وای به روزی که زن ها عشق ورزیدن را
فراموش کنند
شمعدانی های باغچه دق می کنند
فنجان ها برای دیدن روی ماه چای تازه دم
چشم به در می مانند
عطر برنج دم کشیده شمال از آشپزخانه
پر می کشد
ظرافت و زیبایی از فضای خانه
رخت برمی بندد
ماهی قرمز تنگ بلور گوشه ای کز می کند و ...
بغضش می گیرد
بوی خاک باران خورده سرزمین خانه را ترک می کند
و عشق چادر سپیدش را به سر کرده
کلون خانه ی دیگری را به صدا در می آورد
اگر فقط یک روز
زن ها عشق ورزیدن را فراموش کنند!!
چشمانت سُوژهایست
برایِ تمامِ شعرهایی که نسرودهام
تفألهایی که به شهادت نگرفتهام
نقالیهایی که نکردهام
نقاشیهایی که نکشیدهام
طرحهایی که از نو درنینداختهام
قصههایی که نگفتهام
کتابهایی که ننوشتهام
نمایشهایی که برصحنه نبُردهام
سکانسهایی که بازی نکردهام
اپیزودهایی که مستقل ندیدهام
چشمانت هرلحظه
در سی نمایِ کاشانه
سی هزار بلور و کریستالِ آشپزخانه
سیصدهزار قابِ چهاردیواریِ خانه
بهنامِ عشق اکران میشود!
سیدمحمدرضالاهیجی
درگیر آرزوهای خود بودم
آخر من کجا
عشق کجا
اما شد...
و از جوانی موی سفید بیش ندیدم...
ویرا بختیاری