یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

غم پرده ای شد بر چشم زیبای تن

غم پرده ای شد بر چشم زیبای تن
ناراحتی موج میزد در زیبایی تن
روشن ساختم چشم سوم در ذهن
بر دیده ام در رفت و آمد بود وطن
چه عاملی شد سبب غم هم نوع من
جذر و مد داشت در این دریای جان
بالا و پایین داشت روح در جنگ روان
روح ضربه های تکنیکی خورد از تن

جنگ شد و خون ریخت بر این زمین
دگر نمیشد بازگشت داد عقب زمان
نوشت از این داستان نویسنده رمان
عاشقانه نبود همه چیز اینجا در زمان
عقب گرد انداخت زخم ها بر این تن
سوختیم و ساختیم فقط برای جان

عرفان برقک

اسب هیچ کس نتواند

اسب هیچ کس نتواند
چو اسب من بر زمینتان بتازد
گر شما مشکل من را داشتید
امروز هیچ جایگاهی نداشتید
قدرت را درک و فهم نیاز باشد
چاره درد مردم فکرشان باشد
گر در عمل دستتان باشد
گلایه های مردم سودتان باشد
نه آنگه که همه بر زیانتان باشد
هیچ کاری در دیده شان باشد
بعد چاره جویی در مغزتان باشد
درحالی که هیچ عملی در کارتان باشد
رای و آرای مردم گر به زورتان باشد
هیچ امیدی به کارکردتان باشد
بعد مرگ نماند نامی نیکتان
با هر عملی رفتید از یادشان
قسم به خاک پاک نیاکانمان
از دست نرود خاک پاک ایرانمان


عرفان برقک