ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
حواسمان هرجا او باشد ، میرود
الی پیش خودمان که نیست
سمج شده این حال
که مدام
حواسمان پِی او بی حواس میشود
عبدالله_احتشامی
تو مپندار مرا
ظاهری آراسته و آرام دارم
در من آتشی نهان است
که از عشق گُر گرفته است
عبدالله_احتشامی
اسفند ذوق بهار را دارد
ولی در زمستان است
عین آدمی که انتظار میکشد
اما در گذشته مانده
عبدالله_احتشامی
میخواهم امشب
بیشتر از حرف باشم در خیالت
اجازه هست
من باشم و تو
با اندکی تاریکی محض
در آغوشت به رویا بروم
عبدالله_احتشامی
من دیگر طاقت یعقوب ندارم
میگذرم
میروم
هیچ نمیگویم
عبدالله_احتشامی