یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

قهر می‌کنیم تا بفهمانیم دوستش داریم،

قهر می‌کنیم تا بفهمانیم دوستش داریم،
گریه می‌کنیم تا بگوئیم دوستش داریم،
می‌رویم تا بفهمد دوستش داریم...
خیلی‌ها عاشقند،
اما شاید مترجمان خوبی نباشند!
کاش "دوستت دارم" ،
همان دوستت دارمِ ساده بود....

همراهت می آیم تا آخر راه

همراهت می آیم تا آخر راه

و هیچ نمی پرسم هرگز

با تو اول کجاست؟

با تو آخر کجاست؟
+عباس معروفی

کاش من و تو

کاش من و تو
دو جلد از یک رمان عاشقانه بودیم
تنگ در آغوش هم
خوابیده در قفس های کتاب خانه ای روستایی

گاهی تو را
گاهی مرا
تنها به سبب تشدید دلتنگی هامان
به امانت می بردند...
عباس معروفی

سال بلوا

من چه یادی دارم، چرا یادم به وسعت همه‌ی تاریخ است؟

و چرا آدم‌ها در یاد من زندگی می‌کنند و من در یاد هیچ کس نیستم.


از کتابِ سال بلوا
عباس معروفی

سال بلوا

این همه رنج، این همه زخم و این همه غصه کافی نبود!
که این همه دار و تیر و تفنگ می ساختند؟

همچو یک ساز در آغوشمی

همچو یک ساز در آغوشمی
می‌نوازمت نرم و آرام
در نفس‌هایت می‌چرخم و
لایه لایه اوج می‌گیرم...

#عباس_معروفی

دلتنگی

دلتنگی
یعنی فکر کردن به پرواز
به خنده‌های بی‌دلیلت در راه خانه
نگاه‌‌های "مال خودمی"ا‌ت در جمع
دلتنگی
یعنی کش رفتن آدامس جویده‌ ات
و غوطه‌ور شدن در طعم لب ‌هات
دلتنگی
یعنی چشم‌‌های تو امشب سرخ بود
و چشم‌‌های من خیس...



"عباس معروفی"

چشمهای تو

چشمهای تو

مثل تنهایی خدا زیباست

عشق من!

نگاهم کن

نگاهم کن

تا این تنهایی کهنه

از تنم بریزد.


((عباس معروفی))