ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
و خدا کشت مرا تا که تو عیسی بشوی
منجی این منِ دلمرده ی تنها بشوی
پرکشیدم به تنت قصه سرآغاز گرفت
نفست در نفسم معنی اعجاز گرفت
جزر و مدهای مقدّر شده خواندن دارد
عشق خوب است ولی گاه نماندن دارد
قاری چشم توام ، محض تو شاعر شده ام
از جهنّم به بهشت تو مهاجر شده ام
همه ذرات من از خنده ی تو جان دارد
هر که عاشق شده بر معجزه ایمان دارد
عشق اگر در نظرش قصد نماندن دارد
تو بمان! ماشه بر این قصد ، چکاندن دارد
تو بمان!! آخر این شعر خدا شاد شود
کلبه حُزن من از ماندنت آباد شود
شیوا_سوارانی