ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
بیا باز فریب بخوریم
تو فریب حرفهای مرا و
من فریب نگاه تو را...
مگر زندگی چه میخواهد به ما بدهد
که تو از من چشم برداری و
من نگویم...
که دوستت دارم...
شهاب مقربین
گاهی باید از خانه گریخت
به کوچه، خیابان، پارک
و در خود فرو رفت
گاهی باید از خود گریخت
به جادههای مهآلود، خانههای موهوم خیال او
که تو را از خود کردهاست
که تو را بی خود کردهاست
گاهی باید از او گریخت
به کجا؟
شهاب مقربین
گاهی صخرهها هم گریه می کنند
ندیدهای تو
هرگز هم نخواهی دید
اما صخرهها هم گاهی گریه می کنند
نمیدانی چرا
هرگز هم به تو نخواهم گفت
اما گریه میکنند صخرهها
دریاها با خود غمی را میآورند و می برند
اما صخرهها نمیدانی
وقتی که گریه میکنند …
وقتی که گریه میکنند …
شهاب مقربین
نمیخواستم
این عشق را فاش کنم
ناگاه به خود آمدم،
دیدم همه کلمات راز مرا میدانند
این است که
هرچه مینویسم
عاشقانهای برای تو میشود
شهاب مقربین
میپرسم
چرا، چرا، چرا
و صورتم را در دستهایم پنهان میکنم
چرا این دستها
نتوانستند کاری کنند
جز پنهان کردنِ صورتم..!
"شهاب مقربین"
از کتاب سوت زدن در تاریکی
"شهاب مقربین"
آب شدم
"شهاب مقربین"