یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

برف که می‌بارد

برف که می‌بارد
باید قدم زد
زیر بارش آن
تا انتهای سپیدترین اتفاق جهان


شبنم حکیم هاشمی

برف که می‌بارد

برف که می‌بارد
درخت‌ها عروس می‌شوند
انگار نقل شکوفه‌های سفید بر سرشان باریده است
راستی، نکند در زمستان بهار شده است؟


شبنم حکیم هاشمی

برف که می‌بارد

برف که می‌بارد
شاید
واژه‌های شعر سپید یک شاعر است
که از آسمان فرومی‌ریزد


شبنم حکیم هاشمی

باد شاعر است

باد شاعر است
وقتی دفتر سفید را ورق می‌زند.

شبنم حکیم هاشمی

آن کاغذ سفید

آن کاغذ سفید
که در باد می‌رود
با شعری عاشقانه در باد می‌آید

شبنم حکیم هاشمی

کاغذی که در باد می‌رود

کاغذی که در باد می‌رود
شاعرانه‌اش را کجا می‌برد؟

شبنم حکیم هاشمی

و ناگهان باد وزید و در جهان غوغا شد

و ناگهان باد وزید و در جهان غوغا شد
پنجره‌ها باز شدند
پرده‌ها پیچ و تاب خوردند
موها پریشان شدند
شاخه‌های درختان به نجوا درآمدند
برگ‌ها رقصیدند

شالیزارها
گلزارها
سبزه‌زارها
گندمزازها
موج برداشتند
آب‌ها متلاطم شدند
ابرها حرکت کردند تا ببارند


و این همه
در استقبال مسافران باد بود؛
قاصدک‌ها...
که ارمغان آوردند
برای شاعر کلمه‌ها را...
برای نقاش رنگ‌ها را...
و برای نوازنده نت‌ها را...
آن‌گاه
شعری از باد و
رنگی از باد و
آهنگی از باد
وزید و وزید و وزید
تا غوغای جهان به اوج رسید
و غوغای جهان آغاز این شاعرانه بود

شبنم حکیم هاشمی

نگاه کن به رقص شاخه‌ها و برگ‌ها در باد

نگاه کن به رقص شاخه‌ها و برگ‌ها در باد
بی‌گمان، درختی که در باد می‌رقصد
همریشه‌ی پرواز است

شبنم حکیم هاشمی