یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

مرا ببخش اگر نشد، نیامدی تو را ندیدم

مرا ببخش اگر نشد، نیامدی تو را ندیدم
تو در دلم نشستی و فقط تو را نفس کشیدم

مرا ببخش اگر نشد...ز خاطرم نرفتی اما
نگفتم و تمام غصه را به جان و دل خریدم

شبیه رعد و برق اگر زدی به قلب بی گناهم
نشستم و درون خود صدای گریه را شنیدم

تو بی بهانه رد شدی گذشتی از دلم ولی من
به خاطر تو ماندم و برای خاطرت تپیدم

نگو که آرزوی من امید قلب من تو هستی
من از غروب آرزوی خود به این جنون رسیدم

خدا کند که بعد از این دلم تو را نخواهد از من
که خسته از زمانه ام..دلم گرفته نا امیدم

نمی شود..نشد بمانم از تو بوسه را بگیرم
مرا ببخش اگر به تو نگفته از تو دل بریدم


سعید غمخوار

زده امشب به سرم دل بدهم.. قلوه بگیرم

زده امشب به سرم دل بدهم.. قلوه بگیرم
بنشینم به کنار تو فقط بوسه بگیرم

آن قدر بوی تو را سر بکشم تا بشوم مست
تو بخندی و من از جام تو پیمانه بگیرم

درِ گوش تو بگویم بخدا عاشق و مستم
دست پر مهر تو را عاشق و مستانه بگیرم.

زده امشب به سرم تا نگذارم تو بخوابی
بروم از سر یک کوچه کمی تخمه بگیرم

شب و با تخمه سرت را بکنم گرم و نخوابیم
وقت صبح هم بروم بربری و خامه بگیرم

زده یک شب به سرم.. سر بگذارم به خیابان
زیر باران بزنم با تو قدم..بوسه بگیرم


سعید غمخوار

دلم پر می کشد امشب به سویت..پس کجایی تو

دلم پر می کشد امشب به سویت..پس کجایی تو
نمی دانی مگر در قلب من بی انتهایی تو

چه جادویی بلد هستی که من اینگونه دلتنگم
که هستی؟ با دلم صد ساله گویا آشنایی تو

نفس تا می کشم بوی تو را آرام می گیرم
تو بر جان و دلم باور بکن عین دوایی تو

نگاهت تا می افتد بر نگاهم مسخ می گردم
چه کردی با دلم دیوانه جان..آهن ربایی تو ؟

کسی در قلب من جای تو را دیگر نمی گیرد
برای من تو ای زیبااترین لطف خدایی تو

تو تنها مرهمی هستی که بر زخمم اثر کرده
میان اینهمه رنج و مصیبت..کیمیایی تو

بنوشان از شراب ناب لبهایت به من قدری
کمی تلخی برای من ولی عین شفایی تو

اگر پر داشتم امشب به سویت می گشودم پر
تو را محکم به قلبم می فشردم...با وفایی تو


سعید غمخوار

تا کنون بخشیده ام.دیگر نمی بخشم تو را

تا کنون بخشیده ام.دیگر نمی بخشم تو را
با دلم بد می کنی یکسر نمی بخشم تو را

من که در حق ات به جز خوبی نکردم بی وفا
پس چرا بد می کنی کافر ؟ نمی بخشم تو را

آمدی من با خودم گفتم مرا می خواهد او
تو نمی خواهی مرا بهتر نمی بخشم تو را

بیش از این دیگر نمی خواهم بمانم پیش تو
گفته بودم دفعه ی آخر نمی بخشم تو را

هر بلایی را سرم آورده ای بی معر فت
پس برو ای یار بازیگر نمی بخشم تو را

بی وفایی عشق را بازیچه ی خود کرده ای
بر دلم هی می زنی خنجر نمی بخشم تو را

خسته ام از اینهمه بی مهری و ناز و ادا
از تو بگذشتم برو دیگر نمی بخشم تو را


سعید غمخوار

من تو را می خواستم باور بکن..اما نشد

من تو را می خواستم باور بکن..اما نشد
من دلم مجنون شد اما تو دلت لیلا نشد

بی خبر یک روز رفتی..روزگارم غصه شد
از تو پیغامی نیامد..جشن ما برپا نشد

رفتی و بعد از تو دیگر اشتیاقم کور شد
بخت من از بی کسی خوابید و دیگر پا نشد

حسرت روی تو دیدن شد به ما دیدار ماه
گریه هایم هم حریف این دل شیدا نشد

پای عشقت ماندم و دیوانگی کردم ولی
بعد تو دیوانگی هم مثل سابق ها نشد

بی تو افتاد از سرم آن شور و شوق زندگی
من ولی عاشق نباشم لحظه ای ...حاشا نشد

هر چه کردم عاشق یک آدم دیگر شوم
مثل تو اما کسی دیگر به من پیدا نشد

بعد تو دیگر نیامد خنده ای بر روی لب
هیچ کس در قلب من مانند تو زیبا نشد


سعید غمخوار

یارب تو چرخاننده ی این چرخ گردانی

یارب تو چرخاننده ی این چرخ گردانی
تنها امید هر دل غمگین و ویرانی

هم آشنا بر رمز و راز این جهان هستی
هم با خبر از حال و احوالاتِ پنهانی

گم کرده ام راه و مسیر زندگانی را
یارب کم آوردم..نشان ده راه و درمانی


حالم بد است.حیران و سرگردان.. نگاهم کن
کارم شده تنها فقط چشمان بارانی

گویی اسیرم در میان موج دریاهااا
قلبم شده ویران و سرگردان..تو می دانی

کاری بکن پروردگارا . رو به پایانم
آخر بگو تا کی بمانم در پریشانی

دیگر توانی در دلم ،در روح و جانم نیست
یارب نجاتم ده از این امواج طوفانی


سعید غمخوار

من که می گویم عزیزم باغبانی بهتر است

من که می گویم عزیزم باغبانی بهتر است
دور از این مردم اگر باشی بمانی بهتر است

هم کسی پیدا نمی گردد دلت را بشکند
هم خودت آسوده هستی در امانی بهتر است

هر چه از انسانِ این دوران بمانی دورتر
پس همان اندازه حال مهربانی بهتر است


آدم این دوره حالت را فقط بد می کند..
حال خوش در زیر سقفی آسمانی بهتر است

خود بگو اصلأ کنار گل میان کوه و دشت
حال روح و قلب یک آدم فلانی بهتر است ؟

تازه شاید یک نفر باشد که پیدایت کند...
در دل کوه و کمر شعری بخوانی بهتر است

در کنار دشت سرسبزی کنار آبشار ...
با صدای یک قناری .شادمانی بهتر است


سعید غمخوار

نیمه ی دیگر من آه کجا هستی تو

نیمه ی دیگر من آه کجا هستی تو
آدمی یا که پری مثل شفا هستی تو

آن قَدَر با نمکی حال و هوایت خوب است
نفسی بر دل ما آب و هوا هستی تو

باعث رونق بازار وفایی جااانم
بهترین معجزه ی خوب خدا هستی تو

هر کجا می نگرم نقش تو را می بینم
پس چرا راست بگو در همه جا هستی تو

دل من شوق تپیدن که ندارد بی تو
چون دلیلِ ضربان دل ما هستی تو

من مگر می شود از فکر تو غافل باشم
تو نباشی چه کنم مثل دوا هستی تو

بی جهت نیست من اینگونه شدم دیوانه
دلبری، تاج سری راز بقا هستی تو


سعید غمخوار