یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

ما همدیگر را می بینیم،

ما همدیگر را می بینیم، تلاش مان را هم می کنیم،

اما چیزی رخ نمی دهد.

بعد از آن، هر وقت همدیگر را می بینیم

شرمنده ایم و روی مان را از هم بر می گردانیم.

(ریچارد براتیگان)

عشق را بی خیال

عشق را بی خیال
دوست دارم
لابه لای موهای بلوندت
بمیرم


ریچارد براتیگان

و شکارچی مهربانی دارد می‌آید

و شکارچی مهربانی دارد می‌آید
که اسلحه‌اش
تنها یک گل سرخ است


ریچارد براتیگان

هرچقدر بیشتراحساس تنهایی کنی،

 

هرچقدر بیشتراحساس تنهایی کنی،
احتمال شروع یک رابطه ی احمقانه،
بیشترمی شود.

چه فلاکتی بدتر از این

چه فلاکتی بدتر از این
بوسه ای را به وضوح به یاد آوری
که هرگز رخ نداده است

آخرین حیرت، زمانی ست

آخرین حیرت، زمانی ست
که دیگر پی می بری
چیزی تو را به حیرت وا نمی دارد...

مثل دری که بر پاشنهء فراموشی می‌چرخد

مثل دری که بر پاشنهء فراموشی می‌چرخد
به‌آرامی از نظر محو شد
زنی که دوستش داشتم
و بارها میان نوازش‌های من
همچون گوزنی مکانیکی به خواب رفته بود
و من در سکوت فلزی رٶیاهایش درد کشیده بودم.

ریچارد براتیگان

چون عاشق بودم

انگار
سال‌ها طول کشید
که دسته‌ای بوسه
از دهانش بچینم
و در گلدانی به رنگ سپید
در قلبم
بکارم

اما
انتظار
ارزشش را داشت
چون عاشق بودم

ریچارد براتیگان