یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

کاش میشد در دلت جایی برایم وا کنی...

کاش میشد در دلت جایی برایم وا کنی...

مهر، ورزی بر دلم،، نیِ از سر خود وا کنی...

این دل غم دیده را طاقت نباشد بی کسی..

کی روا باشد چنین سر گشته و رسوا کنی...

من به تو دل داده ام دل را مکن دور از دلت...

کاش میشد با دلت اندر دلم ماوا کنی...

من برای عاشقی از عالمی دل کنده ام ...

کاش میشد عشق را در گوش دل نجوا کنی..

حرف سلطان را بده گوش و نکن با دل چنین..

کاش میشد دل دهی نی با دلم دعوا کنی...


رسول مجیری

زندگی سخت شده، زندان است...

زندگی سخت شده، زندان است...
جاده رو به پایان،، بی جان است..‌.

یک نفر آسوده گوشه ی خلوت...
یک نفر با دلهره، میان میدان است...

کاش میشد تمام کرد این بازی را...
بیخیال،، نَشنو، به حرف آسان است...

این جهان هیچ،،دست ما هیچ است...
هیچ در هیچ، ای وآی چه ارزان است...

ای رفیق، بی خیال زنده ماندن شو...
زندگی از تو نیست، از میهمان است...


میهمان نا خوانده،غیرتی که جا مانده...
مثل حرفهای بیهوده در کلام سلطان است...

رسول مجیری

من طبیب دل بیمار توام ای یارم....

ای که از خلوت تنهای خود می نالی...
از چه رو از من بیچاره چنین بزاری...

تو بدان ای گل،هر لحظه کنارت باشم...
پس سبب چیست که‌این گونه همش گریانی...

درد خود بر تن من ده که شریکت باشم...
چون نخواهم که ببینم تو چنین بیماری...

من طبیب دل بیمار توام ای یارم....
تو به من گو هر آن غصه که بر تن داری...

بی تو ای گل،نه شمعی نه چراغی خواهم...
چون ندیدم به جهان یار به این زیبای...

سلطان همه ی عمر کنارت باشد...
چون که عشقی که بدل هست بود اللهی...


رسول مجیری

صدای سوت قطار...

صدای سوت قطار...

مسافران پیاده شوید...

راه زیاد مانده..

من ماندم و واگن خالی..

و راهی که سرانجامش نامعلوم..

اضطراب تمامم را گرفته بود...

خسته از ماندن...

و درمانده از رفتن..

ترسیده بودم...

آیا در آخرین ایستگاه کسی منتظرم است..

یک عمر فکر سرانجام دیوانه ام کرد...

و حالا قطار زندگی دارد به مقصد میرسد...

ومن مانده ام...

و یک عمر ویرانی در عقب...

خود را بغل کردم...

گوشه ای نشسته...

و به پنجره خیره شدم..

شاید..

زیبایی زندگی را بیشتر ببینم...

قطار حرکت کرد..

و زندگی در جریا افتاد..‌

یک قدم به آخر نزدیکتر...

و مسافرانی که تازه شروع کردند..

و کسانی که پیاده شدند..

در آخرین ایستگاه شان...


رسول مجیری

ای که از خلوت تنهای خود می نالی...

ای که از خلوت تنهای خود می نالی...
از چه رو از من بیچاره چنین بزاری...

تو بدان ای گل،هر لحظه کنارت باشم...
پس سبب چیست که‌این گونه همش گریانی...

درد خود بر تن من ده که شریکت باشم...
چون نخواهم که ببینم تو چنین بیماری...

من طبیب دل بیمار توام ای یارم....
تو به من گو هر آن غصه که بر تن داری...

بی تو ای گل،نه شمعی نه چراغی خواهم...
چون ندیدم به جهان یار به این زیبای...

سلطان همه ی عمر کنارت باشد...
چون که عشقی که بدل هست بود اللهی...


رسول مجیری

سجاده تو کعبه ی دلهای خراب است...

سجاده تو کعبه ی دلهای خراب است...
بوسیدن پایت بخدا عین ثواب است...

معبود تویی ای به فدای همه ی تو...
دلها ز غمه بی کسیت جمله کباب است...

هرکس که زتو گوش نگیرد همه ی عمر...
دربند گرفتار در آن روز حساب است...

هرچیز که هستم و شوم از نظر توست...
بی روی تو روز و شب من جمله عذاب است...

ای مادر من نور دوچشمان تر من...
بوی بدنت رایحه ی ناب گلاب است...

سلطان همه ی عمر کند نوکری تو...
جز این بشود زندگیم رو به سراب است...

رسول مجیری

نازنینم ناز کن نازت خریداری کنم...

نازنینم ناز کن نازت خریداری کنم...
پیش نازت ناز کم بی ناز دلداری کنم...

ناز تو از ناز گلهای جهان بالاتر است....
پیش نازت نازگل از ناز بی زاری کنم....

ناز پیش ناز تو نازی نباشد نازنین....
نازنین نازت بنازم, با ناز,,ناز داری کنم...‌

پیش نازت نازگل نازم نمی آید بدان....
ناز را در راه نازت با ناز قربانی کنم....

از منه بی ناز با ناز ای نازنین دوری مکن...
تا که سلطان پیش نازت ناز ارزانی کند...


رسول مجیری

دل به دلداری دل,, دل به دلت داد دلم..

دل به دلداری دل,, دل به دلت داد دلم..
دل کجا. عشق کجا..

دل به دلدادگیه دل. نتوان دل دادن..
دل کجا عشق کجا..

دل ندارد.. دله دل کندن و دل مردگیت..
دل کجا عشق کجا...

به دلت دل ندهم دل به دلت راه مده..
دل کجا عشق کجا....

دل و دل دادن و دل کندن,, ز دل را نتوان دل طاقت...
دل کجا عشق کجا....

دل خود گیر زدل,, از دله, دل مُرده, دلگیر مشو...
دل کجا عشق کجا..

چون که سلطان دله خود کشت و دل مرد و دل را نبود دل به دلش راه...
دل کجا عشق کجا...

رسول مجیری