یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

میبینم نگاهت را هرشب در نور ماه

میبینم نگاهت را هرشب در نور ماه
که میگفتی این چنین است عشق بین ما
من ماهم و تو ستاره ه و ما رقصان
میگردیم پی این خورشید تابان
هیچکس نتواند مارا از هم برکند.
حتی اگر اورانوس ب خورشید دستبرد
حتی اگر فاصله ها را میلیون ها رد کند
قلب من با چشمان تو روزش را شب کند
در کوی نومیدی بسر میبرم که صدایت
شاید گهواره ی امیدم را بیدار کند
شاید نور زندگی ام را پیدا کند
نزدیکی ب تو این دیوانه را رام کند.....

بیتا عربنژاد

کاش بودی ابری بر سرم

کاش بودی ابری بر سرم
گاه و ناآگاه خطور میکرد در سرم.
کاش دلم با یاد تو میشد تمام
و اغازش شعری میشد در دفترم.
کاش عشقت را میدیدی در منم
که خاک میخورد از چرخ زمان پیکرم
انگاه هنوز نمی آیی به دیدنم؟
ای اشنای غریب میهنم.


بیتا عربنژاد

زده شد تکانه ای ب دل غمگین من

زده شد تکانه ای ب دل غمگین من
اغوش تو شد پناهگاه گرم تنگین تن
می آید ان مغرب تاریک ب خوابم
هر روز و شبم چشم ب راهم
تا بیایی و ببینی که چ کردی
تو سرچشمه ی شیدایی و دردی
دادی بر باد آن دل بی جان جوان را
خود کردی بدی و زدی خنجر بدان را
خموشم خموشی در ره من سرا است
آن مترسک بیجان چرا چشم ب راه است
افسوسم شده ترانه ی زیستن
تکیه ام شده صدای اشک ریختن
در مکتب ما خوشی جایی ندارد
جفای یاران ما ب عالم ربطی ندارد
چو گوهری در دل اقیانوس شب
امید دارد و امیدش هست رب


بیتا عربنژاد

کاش بودی ابری بر سرم

کاش بودی ابری بر سرم
که گاه و ناگاه خطور میکرد در سرم.
کاش دلم با یاد تو میشد تمام
و اغازش شعری میشد در دفترم.
کاش عشقت را میدیدی در منم
که خاک میخورد از چرخ زمان پیکرم
انگاه هنوز نمی آیی به دیدنم؟
ای اشنای غریب میهنم.


بیتا عرب نژاد