یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

گویم اینجا از دل پر راز , راز

گویم اینجا از دل پر راز , راز
سر افشا میکنم , همچو رودی از گداز
عالمی وحشت کند , حیرت کند , همچو گراز
جان شیرین نقد گردد در فراز
دیده را گویم بماند سر به ناز
گوش و مغزش هر یک اندر سو نماز
این چنین راهی نرفته هیچ کس
این مسیرش پر سوز است , چو حجاز
فارغ اندر ره که آیی تو برون

تازه می گردی رفیق و سر به ساز
بخت گردد با من و تو هم مسیر
یار ماند با من و تو سروناز
مانده در شب یک ستاره این چنین
هست نورش در بر من یک نیاز
عاقبت ره را تمام کردیم , این نیمه شب
نور ماند و یار ماند و یک جواز

بهنام پاشا زانوس

گمان کرده ایی که دلم با تو پر می زند

گمان کرده ایی که دلم با تو پر می زند
نشسته در لب آب و دوباره , سر می زند
دلم هوای تو داشت و به کس خبر دهد
برای وصل نشستن نیامده , که به سر می زند
هزار سر به سودای نگاه آتشینت
همه هزاره ها به هزار دشت , شرر می زند
با جفای یک نگاه به کنار , اما عشق

دوباره باز بسوی دلم بساط , دهر می زند
کمان زه به ابروی , نشان دادی دل
که این نشان برای دلبری ز میان , وتر می زند
هر آنچه گویی و من , بخوانمت یک دم
بیا و بنشین و بخور می , که ضرر می زند
خیال من به تو بود آشنا ولی
برای یک ستاره در شب , سحر می زند

بهنام پاشازانوس