یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

حدیث های جاودانه ای که می تراود

حدیث های جاودانه ای که می تراود
ز باور تو ...
اندیشه هایی که با صد ترس می روید
بر زبانم ...
عصیان های ، مطلق انکار زمانند
در ساده ترین شکل
عشق ...
فاجعه ایست به وسعت باور تو
..اندیشه ی من


اقبال طاهری

دستان آب را بستند

دستان آب را بستند
به خیال سکوت
در چاههایی که حصار آرزو و آزادی بود
تنها مرداب فهمید ...
محصول ماندن ساکت
آب را ....


اقبال طاهری

رج میزنم..

رج میزنم هر روز

نداشته هایم را با آنچه که محال در من رویید

هرگز نهراسیدم از اشیاق رسیدنش

اما

توانی نیست دیگر

لحظه هایم خون بها میخواهند

حجم بزرگ اعدامشان در نرسیدن

به آرزوهایم را....


اقبال طاهری

کلمات که آوار شدند

کلمات که آوار شدند

بربی وزنی من ...

تخیل از شعرم پر گشود

تصویرهایم بیوه شدند

طرح هایم ،به جا ماند در قاب خالی دلهره ...

چه زود


اقبال طاهری

امروز هم گذشت

امروز هم گذشت
هلهله مردم . بوم های سیاه رنگ
نغمه های دلگیر
آن گوشه ،کسی حلوا تعارف میکرد
ازدحام چشم ها را
آرام برگشتم به آغوش خیالم
تدفین ،غزلهایم که تمام شد....

اقبال طاهری

تنهایی گاه که دلت می گیرد

تنهایی
گاه که دلت می گیرد
همه چیز اندازه تو نیست
خواب ...
بودن ...
سکوت ...
جاده های بی عبور
حتی به تنت زار خواهد زد
پیراهن مایوسی خدا ...
گاه که دلت می گیرد
شعر فروغ
حجم های شاملو
زمستان اخوان
غزل های منزوی
تو را حتی، سر کوچه نخواهد برد
گاه که دلت می گیرد
هوای ابری را ، بهانه ای می کنی
برای بارش ...
و گریستن است که در تو باکره گیش را از دست می دهد
بی آنکه بدانی حزن مانده ی
کدام قصیده ای
آرام
بی نیما، شعری نو خواهی شد
تن مزخرف زیستن را ...
گاه که دلت می گیرد..


اقبال طاهری