یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

تو خورشیدی و من دورت میگردم

تو خورشیدی و من دورت میگردم
تو روشنی و من همراهت میگردم
تو از زیبایی دنیا زیباترینی
من بی تو آواره ...به دنبالت میگردم
شاید مدار من محدود نباشد
من در تمام خواب به رویایت میگردم
هم جوشیت زیباتر از هر حدیثی ست
این محبتت زیباست من به قربانت میگردم
تو غزل افسانه ای در زندان عشق

من بی جان... در زندان.. شاعرت میگردم
من در شکافت عشق گوشه ای افتاده ام
تو پیوند زنانی من به فدایت میگردم
ای غزل افسانه پرجوش و زیبا
من در جان تو کجایت میگردم؟

آنیتا رستم پور

فریاد میزدم

فریاد میزدم
به شنیداری که کر شده بود
نگاه میکردم
به چشمانی که کور شده بود
نوازش میکردم
به آغوشی را که ارزو شده بود
باران میدادم.. به خاکی که دران مرده خاک شده بود


آنیتا رستم پور

ای بارانی ترین تابستان

ای بارانی ترین تابستان
ای خشک ترین جنگل
ای خنده دار ترین گریه
ای آشکارترین مخفی
میدانم...
میدانم...
همه مان پرازکویر های آفتابی که مخفیانه میگریست هستیم


آنیتا رستم پور

رویا میبافتم ...

رویا میبافتم ...
رویایی از جنس تور....
توری که از هر بافتی که در آن میزدم
تو را درآن گره میزدم....
گره ای که پاره نشود... گسسته نشود....
دریغا
که نمیدانستم..
تو برای گذر کردن از سوراخ های تورم هم میگذری....
و من سالها در گره های اشک تور تو غرق میشوم


آنیتا رستم پور