ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
آمد ردیف شعر دلت با: نمی شود
دردم میان شعر و غزل جا نمی شود
می سوزم از حرارت و با دستمال خیس
تبلرزه های عشق مداوا نمی شود
دارم تمام یاد تو را درد می کشم
این دردها برای تو معنا نمی شود
دارند از کنار تو آرام می روند
این سالها که با تو و من ، ما نمی شود
بغضی گرفته راه نفس های شعر را...
ابری که جز به بارش دل وا نمی شود
هی سعی کرده ام که از این دل بشویمت
دارم تلاش می کنم اما نمی شود
هی منتظر نشستم و گفتی که: صبر کن
صبری شبیه غوره که حلوا نمی شود
پرسیدم از نگاه تو وقتش نیامده
این بود پاسخت که: نه حالا نمی شود
این خواب ها که برده مرا از خیال تو...
تعبیر عاشقانه ی رویا نمی شود
بیزارم از تمام جهانی که سهم ماست
جایی که مهر و عاطفه پیدا نمی شود
این آخرین شبی ست که خوابم نمی برد
دیگر، شبی به یاد تو فردا نمی شود
با آخرین غزل به هوایت گریستم
دیگر غزل سرای تو تنها نمی شود
دارم به رسم خاطره ها پاک می کنم
از روی گونه، اشک غزل را...، نمی شود...
فردا که قاب عکس مرا حجله می زنند
هرگز دلی برای تو شیدا نمی شود
آرزو بزن بیرانوند
بیدار مانده ام ولی اصلا سحر نشد
شب های تلخ وحشت من مختصر نشد
می خواستم که پر بزنم از سکوت خویش
با زخمهای کهنه ی این بال و پر نشد
یک عمر در سکوت خودم گریه کرده ام
حتی خدا هم از غم من باخبر نشد
سوزاندی و به ریشه من تیشه می زنی
یک لحظه چشمهای خودت شعله ور نشد؟
خنجر بگیر دستت و از روبه رو بزن
روزی اگر دو مرتبه از پشت سر نشد
در پشت شیشه های مه آلود سالها
همراز غصه های دلم یک نفر نشد
من را بگیر و زنده بسوزان و دفن کن
روزی اگر شکستن من با تبر نشد
آرزو بزن بیرانوند
میچرخد این سفینه اگر دور افتاب
چرخیدهام به دور تو هر روز با شتاب
حالا که چون زمین به مدار تو بستهام
پس افتاب باش و به تاریکیام بتاب
گفتی که اهل درد به دوزخ نمیروند
دردی ببخش تا که نمانم در این عذاب
امشب اگر تو نوح نباشی برای من
تا صبح غرق میشود این کشتی خراب
دیروز گفته بود در عشقش فنا شوم
امروز امر کرده بمانم در اضطراب
یخ کردهام کنار تو ای آبی بزرگ
ای موجِ تیره و سرکش به پیچ و تاب
پیوسته تر بریز برایم زِ آتشت
امشب مخواه جام مرا خالی از شراب
آرزو بزن بیرانوند