یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

آمد ردیف شعر دلت با: نمی شود

آمد ردیف شعر دلت با: نمی شود
دردم میان شعر و غزل جا نمی شود
می سوزم از حرارت و با دستمال خیس
تبلرزه های عشق مداوا نمی شود
دارم تمام یاد تو را درد می کشم
این دردها برای تو معنا نمی شود
دارند از کنار تو آرام می روند
این سالها که با تو و من ، ما نمی شود
بغضی گرفته راه نفس های شعر را...
ابری که جز به بارش دل وا نمی شود
هی سعی کرده ام که از این دل بشویمت
دارم تلاش می کنم اما نمی شود
هی منتظر نشستم و گفتی که: صبر کن
صبری شبیه غوره که حلوا نمی شود
پرسیدم از نگاه تو وقتش نیامده
این بود پاسخت که: نه حالا نمی شود
این خواب ها که برده مرا از خیال تو...
تعبیر عاشقانه ی رویا نمی شود
بیزارم از تمام جهانی که سهم ماست
جایی که مهر و عاطفه پیدا نمی شود
این آخرین شبی ست که خوابم نمی برد
دیگر، شبی به یاد تو فردا نمی شود
با آخرین غزل به هوایت گریستم
دیگر غزل سرای تو تنها نمی شود
دارم به رسم خاطره ها پاک می کنم
از روی گونه، اشک غزل را...، نمی شود...
فردا که قاب عکس مرا حجله می زنند
هرگز دلی برای تو شیدا نمی شود


آرزو بزن بیرانوند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد