یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

طنین‌انداز کن در آسمان دل طنینت را

طنین‌انداز کن در آسمان دل طنینت را
به دیوان خمینی عرضه کن دیوان دینت را

میان چاه تن یوسف به دنبال طناب توست
بیاندازش به چاه غافلان حبل المتینت را

مقام جمع توحیدی همان نور وجود توست
قرائت کن بدون وقفه قرآن مبینت را

نیستان را به یادآور، بخوان یک مثنوی دوری
که نی‌ها گوش بسپارند صوت دلنشینت را

مگر ساغر نمی‌گیری در این دلتنگی تاریخ
کمی گسترده کن گاهی زمانت را، زمینت را


علی ابن ابی‌ طالب ورای کفر و ایمان است
به کافرها تعارف کن امیرالمؤمنینت را...

علی رفیعی وردنجانی

حالا دارَمت

حالا دارَمت
در ورق های نامرئی خاطرات
به تماشا گذاشتمت
تصویرِ بی چهره ی من
با تکه های مجهول
باز می چسبانمت
در تمامِ دنیاها دیدمت
هر بار در دستان تو
ماشه ی بی تفاوتی
یک اُمیدِ کال هم
تا همیشه در شریانِ من


نیلوفر تیر