یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

طنین‌انداز کن در آسمان دل طنینت را

طنین‌انداز کن در آسمان دل طنینت را
به دیوان خمینی عرضه کن دیوان دینت را

میان چاه تن یوسف به دنبال طناب توست
بیاندازش به چاه غافلان حبل المتینت را

مقام جمع توحیدی همان نور وجود توست
قرائت کن بدون وقفه قرآن مبینت را

نیستان را به یادآور، بخوان یک مثنوی دوری
که نی‌ها گوش بسپارند صوت دلنشینت را

مگر ساغر نمی‌گیری در این دلتنگی تاریخ
کمی گسترده کن گاهی زمانت را، زمینت را


علی ابن ابی‌ طالب ورای کفر و ایمان است
به کافرها تعارف کن امیرالمؤمنینت را...

علی رفیعی وردنجانی

خواب یا خسته و بیدار تو را خواهم دید

خواب یا خسته و بیدار تو را خواهم دید
مست یا عاجز و هشیار تو را خواهم دید

مرگ من وعده‌ی ما، حدّ اقلّش این است
بعد از آن ثانیه یکبار تو را خواهم دید

کودکی هستم و پاپیچ شما خواهم شد
از درِ گریه و اصرار تو را خواهم دید


مسجد و منبر و محراب سزاوار تو نیست
در دل میکده ای یار تو را خواهم دید

وای بر هر که در این بزم به کم قانع شد
منِ طوفان زده بسیار تو را خواهم دید

کمرم خم شده از شدّت این بار گناه
زیر سنگینی این بار تو را خواهم دید

عرضه‌ی خوب شدن را که ندارم مولا
با همین چشم گنهکار تو را خواهم دید


علی رفیعی وردنجانی

دست‌هایم را دراز می‌کنم

دست‌هایم را دراز می‌کنم
و به هچ چیز نمی‌رسند
چشم‌هایم پلک که می‌زنند تنها
منظره‌ای تکراری را می‌بینم
آه من چقدر کوتاهم
و آسمان تا کی می‌خواهد
بی‌انتهایی‌اش را ثابت کند؟
ماه، از کدامین خورشید روی برگردانده؟
زمین چرا از انسان پر شده است؟
آه من چقدر پرسشم
چشم‌هایم پلک که می‌زنند تنها


علی رفیعی وردنجانی

صدای پای غزلهای ناب می‌آید

صدای پای غزلهای ناب می‌آید
دوباره رهگذر از کوچه‌های خواب می‌آید
مرا کفن کن و بعد بسوزان
به اخم هیتلری‌ات این عذاب می‌آید
قرار نبود بپرسی سوال از رفتن
که بعدِ رفتن هر عابری جواب می‌آید
مرابغل کن و هرشب ببوس خوابم را
کویر تشنه لبی از سراب می‌آید


علی رفیعی وردنجانی

ابراز احساسات در مشهد روا باشد

ابراز احساسات در مشهد روا باشد
شعری که در مدح رضا باشد بجا باشد

از مکر شیطان زائرانش در امان هستند
شیطان ندارد راه, هر جایی خدا باشد

حتّی مسلمانان اگر ما را ز خود راندند
آقا حسابش از مسلمانان جدا باشد


هر روز و هر شب پنجره فولاد می‌گوید:
درمان بیماران بی درمان رضا باشد

هضمش برای ما گدایان واقعاً سخت است
سلطان چرا باید به دنبال گدا باشد

در محضر سلطان به جز او را طلب کردن
بی‌حرمتی شاید نه؛ صد در صد جفا باشد

حتّی اگر از او شوی فرسنگها تبعید
دمساز و دلسوز است اگر سوز دعا باشد

فرسنگها دورم ولی در دل دعا کردم:
هر روز بیش از پیش در صحنش صفا باشد


علی رفیعی وردنجانی

رو به آسمان شلیک کردم

رو به آسمان شلیک کردم
باران گرفت
در جاده ایستادم
لغزنده شد
ترسیدم از مرگ
وقتی که تو در سینه ام
به تپش افتادی

علی رفیعی وردنجانی