ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
گذشتیم و گذشت آن روز ها هم
نشستیم و شکست این تکیه گاهم
چو مردابی که می بلعد نفس را
فرو افتاد ناگه ......دل ..ز ...آهم
تو گفتی که ز جنس نور هستی
برای عیب هایم .....کور هستی
صداقت را به چشمانت کشیدی
و گفتی از دورنگی دور هستی
تو را می گویم ای دل داده بر مکر
تو ای زن...فتنه انگیزی...به هم زن
سگ زرد و شغال از ره رسیدند
ربودند راستی ها را ...چو رهزن
خیانت را به جای عشق خوانند
از آدم بودن و انسان چه دانند؟
لجن می بارد از احساس هاشان
دورنگی را به سلطانی نشانند ......
نرجس نقابی
عجب میبارد این باران در این روز عزیز و خاص
خدایا نو کن اینجا را محبت از هوا پیداست
رسید نوروز و باز این دل هوای یار خود کرده
سلامی میکنم شاید که او هم یاد ما کرده
بوود رسمم ز هر آغاز کنم یادت که آغازی
چگونه میشود طی کرد نباشی اول بازی
رها باشی ز هر غصه نبینی غم همه عمرت
سلامت باشی ای جانا خدا قوت،خدا قوت
خداوندا توانی ده که بینم روی ماهش را
مثال شهریارم کن که آخر دید جانش را
امید مصلایی