یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

گذشتیم و گذشت آن روز ها هم

گذشتیم و گذشت آن روز ها هم
نشستیم و شکست این تکیه گاهم
چو مردابی که می بلعد نفس را
فرو افتاد ناگه ......دل ..ز ...آهم

تو گفتی که ز جنس نور هستی
برای عیب هایم .....کور هستی
صداقت را به چشمانت کشیدی
و گفتی از دورنگی دور هستی


تو را می گویم ای دل داده بر مکر
تو ای زن...فتنه انگیزی...به هم زن
سگ زرد و شغال از ره رسیدند
ربودند راستی ها را ...چو رهزن

خیانت را به جای عشق خوانند
از آدم بودن و انسان چه دانند؟
لجن می بارد از احساس هاشان
دورنگی را به سلطانی نشانند ......

نرجس نقابی

عجب می‌بارد این باران در این روز عزیز و خاص

عجب می‌بارد این باران در این روز عزیز و خاص
خدایا نو کن اینجا را محبت از هوا پیداست
رسید نوروز و باز این دل هوای یار خود کرده
سلامی میکنم شاید که او هم یاد ما کرده
بوود رسمم ز هر آغاز کنم یادت که آغازی
چگونه میشود طی کرد نباشی اول بازی
رها باشی ز هر غصه نبینی غم همه عمرت
سلامت باشی ای جانا خدا قوت،خدا قوت
خداوندا توانی ده که بینم روی ماهش را
مثال شهریارم کن که آخر دید جانش را


امید مصلایی