یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

نشکفته غزلی بر لب من پرپر شد

نشکفته غزلی بر لب من پرپر شد
شوری به دلم آمد، شعله شد و اخگر شد
آسان نبود گفتن، آسان نبود خفتن
مانند رگی کز غم، دلبسته خنجر شد
یک گیجی و منگی هست، حرفی که نشاید گفت
یک لکه خونین دل، نقش می و ساغر شد
من کهنه ترین هستم ، یا ناب ترین هستم
یک چله ز انگوران،یک قطره که گوهرشد
تسبیح تو شد ذکرم، مسحور تو شد فکرم
آشفته ترین سالک، یک قصه که آخر شد

سید قاسم موسوی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد