یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

پیرمردی

پیرمردی دیشب
عشق را می فهمید،
پای یک آهنِ سخت
گربه ای می دانست
علفِ سبزِ طبیعت
که چه خوردن دارد
عشقِ آدم نیز هم...
میل با آتش و شور و هیجان
اشک در من می‌ساخت
هر دو مان می دانیم
راهِ این زندگی اخِر به همین قلب
همین لحظه‌ ی زیبا
و همین دست، حکایت بشود
من شنیدم
که کبوتر می‌گفت:
گرهی از شریان های بهار
باز شده...


ایمان خدایی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد