ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
کار من از غصهِ هجران گذشته است
کشتی دل به ساحل گِل بر نشسته است
از درگه نگاه زمان چو بنگرم به پسین
نقاش روزگار زین نقش بسیار نگاشته است
دستی که می گرفت جام و زلف یار
از بازی زمانه اکنون بر قامت گرفته است
هر نقش که میزند بر جام استاد سرنوشت
به سر انگشت میرند زمین و شکسته است
بر بو ستان نظر کنم رقص پروانه و گل است
بر شمع میرود خیال که بر آتش نشسته است
عبدالمجید پرهیز کار