یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

در فراسوی مرز تلاش‌های مذبوحانه،

در فراسوی مرز تلاش‌های مذبوحانه،
در قامت خوش‌رنگ یک انسان
در کنار شاخه‌های عریانی که با سبزی درخت همتراز شد...
سایه‌وار
سرشار از تردید میان گزینش امید و ناامیدی...
خزان، یاس را مرموزانه چپاول کرد
و سایه، در قامت انسان، بی‌درنگ امید را به یغما برد؛
بدین ترتیب تا زمستان هم دوام می‌آورد
چه بسا تا بهار؛
اگر جایش گرم و نرم می‌بود.
زان پس در هیبت تازه‌اش تجلی می‌یافت
امید را می‌گویم
امید
خیلی زود خو می‌گیرد
به آنچه باید و شاید.

سارا طاهرخانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد