یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

دنیا تو را به دست دلم رایگان نداد

دنیا تو را به دست دلم رایگان نداد
آواره ام نمود و غم آشیان نداد

روزی هر که گر چه مقرر شده ولی
ما را به غیر نوش لبی آب و دان نداد

با هر اشاره ای که تو کردی خدای من
غیر از مسیر رنج و مرارت نشان نداد

می خواستم که با تو بمانم ولی دریغ
آمد فراق و بودن مان را امان نداد

مثل کویر خفته در آغوش تشنگی
یک ژاله از وفا و محبت نشان نداد

از این همه ستاره به دامان کهکشان
بال و پری به گوشه هفت آسمان نداد

هر دم برای دختری که بلای قبیله بود
مردم به پای شاید و اما که خان نداد

حالا مقیم کوچه و بازار حسرتم
جایی که جز بهانه ای از شوکران نداد

علی معصومی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد