یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

رنگ زرد را دوست داشت

رنگ زرد را دوست داشت
خالی از بی نرگسی ها بود
دست سردم را فرو بردم
در تمام بی کسی هایم
رنگ زردی شد،سرخ تراز
اطلسی های دم آینه....

نرگسی ها درته،آن
استکان،
تلخ وپژمرده...

قایق م یا زورق سردی

سرگریبان نفس های
تن،این آینه گریان،
رازها می گفت،
این قصه گوی هم نفس
دراوج تنهایی،
گریه ها می کرد اشک می،
می‌ریخت...
در،ته در دانه های
استکان زرد،وسرخ
تا گلو در زورق غم بود،
شاد می شد بعد از این
آیا...؟


مهتاب آقازاده

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد