یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

میشود با خودت مرا ببری؟

میشود با خودت مرا ببری؟
و به اتمام رسد در به دری؟
میشود راست بگویی عشقم؟
می رسد روز های تازه تری؟
من دلم خوشبختی میخواهد
میتوانی تو برایم بخری؟

به نماز و به دعا افتادی

به خدا از من دیوانه تری

نکند قصه و رویا باشد

نگذاریم تو در بی خبری

می شود یک رمضان را با هم
پاس داریم دعای سحری؟
این همه نذرو دعا راز و نیاز
می شود داشته باشد اثری؟
بی تکلف به خدا می گویم،
که تو از سادگی ام ، ساده تری
به خدا تا برسد روز وصال،
تَرک بادا به سرم خیره سری
تو پُر از مهر و وفایی خوبم
کِی ز تقدیر دلم میگذری؟
سختگیرم و تو آسان بودی
تو عجب زیرکی و با هنری

منتظر هستم و راهی هستم

گر تو در زندگی ام همسفری

مهربانم تو که یارم باشی

دیگر از عشق ندارم حذری

با تو بودن بخدا می ارزد

به طلا و زر و سیم و گوهری
منتظر هستی و هستم آری
اینچنین نیست به دنیا نفری
می توانم به زمان بسپارم

اینهمه دوری و خونِ جگری

عاقبت می شود ارام دلم

زین همه حجمه ی زیر و زبری

می رسد روز های بهتر از این

می رسد شامگاه عشوه گری

برخدا معتمدم تا شاید

افتدم طالع و فالِ دگری

کاشکی عاقبتم خوش باشد
و تو باشی دل و جان را ثمری


الهم عجل لولیک الفرج

تقدیم به ساحت مبارک مهدی صاحب الزمان(عج)

سارا سادات پرشاد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد