یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

این خون دیده ما حرف آخر است

این خون دیده ما حرف آخر است
اشکی چکیده به پهنای دفتر است
فکر و خیال من اینجا به‌ هر طریق
پرواز خسته ی بال کبوتر است
تیغی کشیده ز انبوه واژه هاست
مرغی تپیده به خون و به پیکر است
بر ساز و سیم سه تار شکسته ام
زخمی که می زنم اینجا ز خود در است
با هر زبان و روش گریه کرده ام
افسار گریه به دستان باور است
شب می رود که مرا وا کند ز خود
بغض گلو چه کنم همدم سر است
سازم شکسته و من گوشه می زنم
سازی که خاطره ی آه پیکر است
اینجا عنان گلو را بریده اند
فریاد خسته کنون لای خنجر است
اشکی نشسته لب دیده های ما
دیگر همیشه و بر چهره زیور است
پای سعید رفته دگر از گلیم خود
پیش مذاق شما رد و کافر است


سعید آریا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد