ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
به نام خداوند عشق.
از خرمن درد و رنج باید گذشت
تا به مأمن عشق رسید
ریشهها را باید سیراب کرد
ریشههای تشنهی آب.
من و تو در فضایی سِیر میکنیم
که خورشید عشق، تابان است
و غبار غربت غم به خاموشی
آنجا دست کسی
به گیسوان تو نمیرسد
و تنها دست من است
که بر جان تو میلغزد
آنجا مأمن شوق و بهار گل است
درد و غم را خبری نیست و
زندگی چنانکه چشمههای زلال.
نه چهرههای خشن
نه سنگریزههای دشت
و نه هیچ حلقهی تاریک دیگری.
....
ما در پرتو عشق
آشیان محکمی برای خود خواهیم ساخت
آنجا که معبد امید است و از
کرانههای ناشناس اثری نیست
آنجا که
نسیم عطر گلهای اطلسی
به مشام میرسد
و عشق به وسعت سحر
دامن میگستراند
و غزال صبح جز تو
سخن نمیگوید.
ولی اله فتحی